فیلم زندان زنان رو کسی دیده؟

yeganeh_1996

عضویت: 1401/08/15

تعداد پست: 11074

تنها راهش اینه فیلمه رو بزاری ببینی😂

1402/09/27

|

09:16

رهاپیرزاد

عضویت: 1396/11/30

تعداد پست: 12230

ی سری صحنه هاش بله با خانواده نبین

نجابت زمانی معنا پیدا میکند که راه دومی هم باشد

1402/09/27

|

09:16

پوپک69

عضویت: 1398/10/17

تعداد پست: 14556

من ندیدم ولی وقتی تو ایران ساخته شده نباید اونجوری که تو فکر میکنی خاکبر سری باشه😂

استاد منطقم یعنی😁

به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذردآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز…!!زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم

1402/09/27

|

09:16

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

توی عرف جامعه ایرانی اسلامی، نمیشه این فیلمُ با خانواده (پدر و مادر) نگاه کرد.

عه واقعا ؟

حالا فیلمو ولش بیخیال شدیم یعنی مامانم واقعا همچین حرفیو زده

اخه من واقعا حس کردم خوابم اگه زده چجوری فقط اونو شنیدم

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/27

|

09:17

دختر_کبریت_فروش_خسته

عضویت: 1402/01/17

تعداد پست: 457

من دیدم سالها قبل ولی زیاد یادم نمیاد چیزی ازش

فکر نکنم چیز خاک برسری توش باشه

فقط تلخ و غمگینم کرده بود

1402/09/27

|

09:17

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

ی سری صحنه هاش بله با خانواده نبین

دیگه منصرف شدم بجاش دیاپازون رو دیدم

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/27

|

09:17

مامانیگلم

عضویت: 1399/02/26

تعداد پست: 14444

من دیدم ،چیز خاک برسری نداشت ،فیلم ایرانیه ،راجب زندان

1402/09/27

|

09:18

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

تنها راهش اینه فیلمه رو بزاری ببینی😂

نمیشه اخه

تو گوشی اصلا نگاه نمیکنیم میزنیم به تلویزیون

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/27

|

09:18

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

من دیدم ،چیز خاک برسری نداشت ،فیلم ایرانیه ،راجب زندان

ان من درگیر اون حالتم

شما براتون پیش نیومده؟

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/27

|

09:19

مامانیگلم

عضویت: 1399/02/26

تعداد پست: 14444

ان من درگیر اون حالتم شما براتون پیش نیومده؟

چرا منم اینجوری شدم ولی نفهمیدم شنیدم یا نه خواب دیدم 😅حس خیلی بدیه

1402/09/27

|

09:20

مینا6800

عضویت: 1400/09/23

تعداد پست: 3102

عه واقعا ؟ حالا فیلمو ولش بیخیال شدیم یعنی مامانم واقعا همچین حرفیو زده اخه من واقعا حس کردم ...

زندان زنان خارجی رو میگه نه ایرانی

1402/09/27

|

09:24

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

چرا منم اینجوری شدم ولی نفهمیدم شنیدم یا نه خواب دیدم 😅حس خیلی بدیه

خیلی بده خیلییی

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/27

|

09:25

سروین4

عضویت: 1395/10/28

تعداد پست: 76763

ان من درگیر اون حالتم شما براتون پیش نیومده؟

تنها راهش اینه بری بپرسی از مامانت

منم زیاد اینجوری میشم🤣

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری

1402/09/27

|

09:26