الهی شکر که خانواده ات اینطورین
خدا رو بابت خانواده ات روزی دو هزار دفعه شکر کن همین حالتو خوب میکنه، به مامانتم بگو با بابات صحبت کنه که خواستگار راه بده
ما اینجوری بود که اون از اول رو من دو دل بود، خیلی از من سرتر بود، بعد اخلاقای من قهر و غر و عصبانیت و اینام کلا زده اش کرد و رفت
پارسال تقریبا همین موقع نامزدیم بعد از یک ماه بهم خورد
اولش خیلی بهم محبت کرد و وقتی وابسته شدم چندتا دلیل الکی آورد و گفت نمیخوامت
کاملا درکت می کنم خیلی سخته
منم برای آخرین بار باهاش تماس گرفتم و هر چی تو این مدت تو دلم بود بهش گفتم البته محترمانه ولی چنان کوبیدمش تا بفهمه منم چندان عاشق و مشتاق نبودم
به هر حال الان بعد از یک سال حالم بهتره ولی گاهی یادم میاد و دلم به حال خودم میسوزه
ولش کن ارزششو نداره دوفردای دیگه یکی میاد عروس میشی بعد این روز هات ویاد میاری میگی عجب احمقی بودم الکی گریه کردم واس اون . الان چون یهویی ازدواجت بهم خورد وتنها شدی این حس وداری خوب میشی
حس و حالت طبیعیه
منم این روزا رو طی کردم
ولی من سعی کردم پیشرفت کنم، به کارم چسبیدم، همش با دوستا میرفتم بیرون و تفریح، خلاصه خودم به خودم کمک کردم و حالمو بهتر کردم.
بعد یکسال هم با فرد مناسبی آشنا شدم و الان به این فکر میکنم که چه قدر احمق بودم اون زمانا...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
