2777
2789
عنوان

پایان افسانه ی اوتیسم

| مشاهده متن کامل بحث + 4564 بازدید | 32 پست

فصل ششم: ما چه کاری باید انجام دهیم برای کودکمان؟

 

می پرسید: پس وقتی کودکمان بخاطر آن "خواب آدِرنوکرومی کودک"، میزان زیادی از هوشیای اش را از دست داد، ما چه کاری باید برایش بکنیم؟

 

پاسخ:

هیچ! والدین عزیز، وقتی کودک شما دچار آن علائم کذایی شد، اولین کار اینست که چشمتان را بر روی حقایق نبندید و مستأصلانه تسلیم هر دروغ و نسبتی که به کودکتان نسبت می دهند نشوید. سعی کنید کاملاً بر تصمیماتتان مسلط باشید و اجازه ندهید آنها شما را بترسانند و ترغیبتان کنند کارهای احمقانه و بی رحمانه انجام دهید. مخصوصاً مادرهای عزیز اجازه ندهند به هیچ بهانه ای فرزند آسیب دیده و رنجیده ی شان، از محبت و آغوش و نوازش مادری هم محروم شود. آنچه از شما انتظار می رود این است که به فطرت مادرانه خود رجوع کنید و گوشتان را بر روی حرفهای نا امید کننده ببندید و ابداً کودکان معصوم را به شکنجه گرانی در لباس پزشک و پرستار و کاردرمانگر و ... نسپارید. 

بعد، در کمال آرامش بگردید به دنبال علّتی که باعث رنجش روحی فرزندتان شده که احتمالاً یافتنش نباید خیلی دشوار باشد. اگر علّت یا علّت ها را پیدا کردید، سعی کنید حذف شان کنید و خواهید دید به خواست خدا فرزندتان ظرف چند ماه، بدون هیچ مراجعه به پزشک و کلینیک و مشاوره و ... و بدون هیچ دوره خاص کاردرمانی و گفتاردرمانی و بازی درمانی و ماساژدرمانی و ... خودش تدریجاً از "خواب آدِرنوکرومی کودک" بیدار می شود و یادگیری و بازی و صحبت را مثل بچه های دیگر و حتی بهتر از آنها از سر می گیرد. و اگر هم موفق نشدید علّت ها را بیابید، یا نتوانستید آنها را حذف کنید، باز هم جای نگرانی نیست، سعی کنید خودتان به طریقی مشکلات و خلاء های عاطفی و روحی کودکتان را جبران کنید. 

 

مثلا کودکی که به هر علّتی از رفت و آمد های فامیلی و خانوادگی محروم هست و والدین نمی توانند این مشکل را رفع کنند، سعی کنند خودشان در خانه بیشتر با کودکشان بازی کنند تا آن خلاء تا حدودی جبران شود. یا به کودک، بیشتر محبت کنند. مطمئن باشید با صبوری شما، کودک خودبخود از "خواب آدِرنوکرومی کودک" بیدار خواهد شد، چراکه همانطور که ذکر شد، این هورمون معجزه گر فقط در خون کودکان می تواند بصورت طبیعی وجود داشته باشد، پس با بزرگتر شدن کودک، به هر حال، ترشح آن متوقف خواهد شد و بدین ترتیب حتی اگر شرایط محیط زندگی کودک هم بهبود پیدا نکند، باز هم کودک شما هوشیاری خود را بازخواهد یافت. اما به هر حال خیلی مهم است که اولاً بخاطر این عدم هوشیاری، کودک را مقصر یا معیوب ندانیم، در ثانی، ابداً کودک دلبندتان را مثل یک طعمه به دهان گشاد نظام سلامت و درمان نیندازید، تا مثل میلیونها کودک معصوم دیگر در سراسر دنیا در هاضمه ی آنها نابود نشود و آینده ی خودش و خودتان تباه نشود. ثالثاً هرگز سعی نکنید که کودکی که دچار "خواب آدِرنوکرومی کودک" شده را حتی با آموزش در خانه وادار کنید که از لاک خود بیرون بیاید. مطمئن باشید که اگر صبورانه به دلجویی و خوشرفتاری با کودکتان ادامه دهید، کودک خودبخود هوشیار می شود و آنموقع به اندازه ی کافی فرصت یادگیری خواهد داشت. اما مجبور کردن کودک به هر آموزشی (مثل آموزش رنگها یا وادار کردن کودک به صحبت یا دستورپذیری، در صورتیکه خودش علاقه ای نشان نمی دهد) حتی اگر در محیط خانه و به دور از خشونت رایج در مراکز درمانی هم باشد، باز هم ممکن است باعث بیداری زودهنگام و بی موقع کودک از "خواب آدِرنوکرومی" شود، آنهم زمانی که شرایط ناگوار محیط زندگی او همچنان وجود دارد و ممکن است روح و روان یا حتی جسم کودک دچار آسیب های جدی یا جبران ناپذیر شود. مثلاً همانطور که ذکر شد از دست دادن شعاعر و جنون، یا تشنج که ناشی از فشار بیش از حد به سلول های مغز کودک است. آنهم در شرایطی که حکمت پروردگار متعال اقتضی کرده در این دوره، سلول های مغز کودک باید در آرامش و خواب باشند تا بدون آسیب، این مرحله ی دشوار از زندگی کودک طی شود و این سلول ها بعد از آن بتوانند با شادابی به کار خود ادامه دهند.

 

فصل هفتم: پیرامون طبابت مدرن

 

همینجا یک پرانتز باز می کنیم و این سوال را مطرح می کنیم که:

به همین سادگی؟ یعنی میلیونها کودکی که برچسب "اوتیستیک" می خورند و زندگی خود و خانواده ی شان برای همیشه زیر سایه ی این هیولای مخوف خواهد بود، هیچ نقصی ندارند و فقط شرایط ناگوار محیطی باعث این رفتارهای غیرعادی شده و با رفع آن شرایط، مشکلاتشان حل می شود؟ اینهمه سرگردانی در مطب ها و آزمایشگاهها و مراکز رفتاردرمانی و ... اینهمه هزینه ای که به اینها تحمیل می شود، اینهمه غصه و دلواپسی خانواده ها، اینهمه زجر و شکنجه ی این کودکان، همه بی مورد است؟!

 

پس چرا تا حالا کسی راجع به این منشاء احتمالی اختلالی که بهش "اوتیسم" گفته میشه، تحقیق نکرده؟ با اینکه قرائن زیادی موید این نظریه است. و تحقیق راجع به آن که ظاهراً سخت نیست! خیلی آسان تر از تحقیقاتی است که تا الان راجع به اوتیسم شده، مثل بررسی منشاء ژنتیکی اوتیسم که خیلی هزینه بر و دشوار است. اما برای اثبات یا رد این مدعا، فقط کافیست دو جامعه ی آماری را با هم مقایسه کرد. کافیست کمی بیشتر در شرایط زندگی این کودکان دقیق شد. چرا صدایی از هیچ یک از این موسسات تحقیقاتی در نیامده؟ 

 

برای پاسخ، کمی توضیح لازم است راجع به نظام درمان و سلامت حاکم بر دنیا:

 

پزشکی و طبابت به سبک امروزی، غالباً کاری که می کند، سرکوب کور "علائم" بیماری هاست که خود این علائم، معلول هستند و علتی دارند. اما پزشک ها معمولا به ریشه و علت بروز این علائم کاری ندارند، فقط علائم را سرکوب می کنند یا موقتاً تسکین می دهند. مثل همین برخوردی که با اوتیسم می شود و فقط سعی می کنند به زور داروهای اعصاب و درمانگری رفتاری، علائم را سرکوب کنند و اصلاً کاری ندارند که چرا کودک این رفتارهای غیرعادی را بروز می دهد، شرایط زندگی اش چه بوده و ...

 

همین است که می بینیم پزشک ها زیاد به تشخیص علّت بیماری کاری ندارند. کارهای تشخیصی هم که انجام می دهند (مثلاً آزمایش یا نمونه برداری یا...) بیشتر به هدف کشف همان معلول ها هستند (مثلاً آزمایش می دهند برای سنجش میزان قند خون، که خود قند بالای خون، یک علامت بیشتر نیست و قطعاً علتی دارد) و بعد که این علائم را تشخیص دادند، شروع به حذف آنها با روشهای سرکوبگرانه می کنند. مثلاً اگر بعد از آزمایش خون متوجه میزان بالای یکی از هورمون تیروئید در خون شوند، با تجویز یک قرص، به زور این هورمون را در خون پایین می آورند، حتی اگر شده بیمار تمام عمرش را مجبور شود این قرص را مصرف کند؛ اما هرگز کاری ندارند که اصلاً چرا غده ی تیروئید این فرد، فرمان می دهد که این هورمون، زیاد ترشح شود. قطعاً علتی داشته و بدن این فرد، حکیمانه ترین و بی ضررترین و کم خطرترین راه را انتخاب کرده برای مقابله با آن علت اصلی؛ ای چه بسا سبک زندگی اشتباه این بیمار، باعث شده طبع او از تعادل خارج شود و برای جلوگیری از بیماری های صعب (فرضاً سرطان) غده ی تیروئید این فرد دستور داده میزان این هورمون در خون موقتاً بالا برود تا خون بتواند بدین طریق جلوگیری کند از بیماری های خیلی صعب (فرضاً سرطان). و به محض اینکه مشکل و علت اصلی رفع شد و بدن به حالت تعادل نسبی طبایع رسید، ترشح زیاد این هورمون هم خودبخود متوقف می شود.

 

اما پزشک، کار خودش را راحت می کند و بدون بررسی و تلاش برای یافتن علت اصلی، با تجویز داروی شیمیایی به زور سطح هورمون را در خون پایین می آورد. بعد می بینیم همین بیمار مدتی بعد با علائم سرطان به پزشک مراجعه می کند! و جالب اینجاست که باز هم عبرت نمی گیرند و همچنان به سرکوب کردن معلول ها (علائم بیماری) به جای یافتن و حذف علت ها ادامه می دهند. و بجای اینکه علت سرطان را کشف کنند و با آن مقابله کنند، سلول های سرطانی را با شیمی درمانی یا پرتو درمانی یا جراحی، از بین می برند. در صورتیکه اگر به علت اصلی پی ببرند و آن را حذف کنند، بدن بیمار، خودبخود سلول های سرطانی را شناسایی و معدوم و دفع می کند و نیازی به این اعمال تهاجمی نیست.

 

و معمولاً برای توجیه این معالجات و تجویزهای اشتباه و فرار از عواقب تلخ آن، به یک چیز پناه می برند:

نقص ژنتیکی!

 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بله، متاسفانه نظام حاکم بر سلامت بشر، همانطور که گفته شد، فقط علائم که خود معلول علتی هستند، را سرکوب می کند، یعنی صورت مسأله را پاک می کند و همانطور که ذکر شد، تنها پاسخی که برای علت و ریشه ی بسیاری از بیماری ها و اختلال ها دارند، این است: نقص ژنتیکی!

 

مثلاً اگر بیمار از همان ابتدا بپرسد "چرا میزان این هورمون در خون من بالا است، که مجبور هستم مادام العمر داروی شیمیایی مصرف کنم؟"پزشک پاسخ می دهد "احتمالاً بخاطر نقص ژنتیکی هست که غذه ی تیروئید شما خوب کار نمی کند!" یعنی سریعاً بدن بیمار را متهم می کنند به ناقص و معیوب بودن!

 

اما سرّ این ژنتیک چیست که همیشه باید جور تمامی این نقص های موهومی را بکشد؟

 

ژنتیک، اصولاً دنیاییست بسیار ناشناخته و سرشار از عدم قطعیت. بعلاوه، دسترسی به اطلاعات ژنتیکی، نیازمند زمان و تجهیزات بسیار پیشرفته است. بسیاری از مسائل در حیطه ی ژنتیک، از نظریه پا را فراتر نگذاشته اند و درستی آنها اثبات نشده است، ممکن است درست باشند یا نه، یا طور دیگری باشند.

 

خب، پس حالا چه دلیلی دارد که بسیاری از مشکلات ما را حواله می دهند به نقص ژنتیکی؟ 

چون:

  • اول اینکه دنیای ژنتیک برای مردم عادی، دست نیافتنی است. خیلی راحت می توان هر عیب و نقصی را گردن ژنهای معیوب انداخت. و ما هم نمی توانیم اثبات کنیم که خیر! ژنهای من مشکلی ندارند! چون اصلاً ابزارش را نداریم. حتی اگر داشتیم هم به اعتراف خود متخصصان ژنتیک، بیشتر مسائل ژنتیکی کشف نشده و ناشناخته هستند!

 

  • دوم، صحت سنجی هر ادعایی در حیطه ی ژنتیک، صرفاً در انحصار متخصصان خود صنف پزشک ها هست، و آنها خودشان یک طرف دعوا هستند. پس عملاً ما نمی توانیم علیه پزشکی که تجویزش باعث وخیم شدن یا حتی مرگ بیمار شده، و همه چیز را حواله کرده به ژن معیوب بیمار که به درمان پاسخ نداده، ادعایی بکنیم و آنرا اثبات کنیم، چون اثبات یا رد هر ادعایی در این زمینه منحصراً در اختیار همین صنف است{1}. یا مثلاً هر فردی خارج از این صنف (مثلاً اطباء سنتی)، هر ادعایی بکند، اینها به راحتی می توانند به بهانه ی عدم تطابق با نتایج تحقیقات ژنتیکی رد کنند. و این انحصار همیشه در دست ایشان می ماند.
     
  • سوم، وقتی پزشکها از همان ابتدا خودشان را راحت می کنند و منشاء خود بیماری یا اختلال را ژنتیکی اعلام می کنند، پس به طریق اولی می توانند تمام عوارض تجویزها و معالجات اشتباه خود را هم باز به نقص های ژنتیکی نسبت دهند و به همین راحتی از زیر بار هر مسئولیتی شانه خالی کنند.
     
  • چهارم، ژن نهفته! که دیگر تیر خلاص را می زند به هر کسی که بخواهد حرف یا ادعا یا شکایتی داشته باشد، چه از روند تشخیص، چه از روند درمان. ژنها که خودشان دنیای ناشناخته هستند، وقتی نهفته هم باشند، دیگر ما مجبور خواهیم شد دستها را به علامت تسلیم بالا ببریم! 
    مثلاً در مورد "اوتیسم" می پرسیم اگر واقعا این همانطور که ادعا می کنید یک نقص ژنتیکی هست، پس چرا خیلی از این کودکان، از اول خوب رشد کرده اند، از یک زمانی به بعد، این علائم بروز کرد؟ می گویند خب! این ژن در کودک بوده، اما نهفته بوده! و الان بخاطر مسائلی فعال شده{2}!

{1} مع الاسف، در کشور ما بسیاری از تست های ژنتیکی، به آزمایشگاههایی در کشورهای غربی مخصوصاً آلمان، انگلستان و فرانسه فرستاده می شوند. و اگر خصومت این کشورها را با ملت ایران در نظر بگیریم، متوجه عمق فاجعه خواهیم شد. مثلاً سالانه هزاران جنین، بخاطر تشخیص همین آزمایشگاههای غربی که نمونه ی آمنیوسنتر مادران ایرانی برایشان فرستاده می شود، در کشور ما سقط می شوند. این فاجعه را بگذارید در کنار بحران تحدید جمعیت ایران، که بیش از هر تهدید دیگری می تواند به ما آسیب بزند و آینده ی کشورمان را به چالش بکشد.

{2} اگر بپرسیم چرا فعال شده؟ می گویند شاید بخاطر شرایط محیطی. می پرسیم خب، اگر شرایط محیطی می تواند یک ژن را فعال کند، پس چرا عکس همان شرایط نتواند ژن را باز غیر فعال کند؟ پاسخ می دهند: چون "اوتیسم" غیر قابل درمان است! (طوری محکم این گزاره را می گویند که گویی درمان ناپذیر بودن، جزو تعریف اوتیسم هست.)

خلاصه مطلب، این علم ژنتیک به این دلایلی که ذکر شد، به قدری بی در و پیکر هست که گویی یک توافق نانوشته بین تمامی متخصصان و پزشکان دنیا هست که به آنها اجازه می دهد خیلی راحت، هر چیزی را که خواستند به ژنتیک نسبت دهند.

 

یک مثالش همین "اوتیسم" است:

همه ی ما می دانیم که در بدن انسان (چه کودک، چه بالغ) در شرایط هیجانی هورمونی تولید می شود به نام آدرنالین. این آدرنالین در بدن در شرایط فشار زیاد روحی می تواند تبدیل شود به آدرنوکروم با آثاری معجزه آسا، من جمله 1- ایجاد حالت بی خیالی، سرمستی و سرخوشی و 2- تازه و جوان نگه داشتن سلول های بدن، مخصوصاً مغز و اعصاب؛ بطوریکه گفته می شود اگر فردی همواره در خونش آدرنوکروم موجود باشد، این فرد هرگز پیر نخواهد شد.

 

حالا یک نمونه از دغلکاری نظام درمان و سلامت و محافل علمی را ذکر می کنیم که ببینیم چطور اینها از همان قابلیت های علم ژنتیک که در بالا ذکر شد، استفاده می کنند برای پنهای کردن حقیقت:

 

مقالات رسمی تقریباً قابل توجهی هستند که می گویند طبق تحقیقات آزمایشگاهی، در خون کودکان "اوتیستیک" آدرنوکروم وجود دارد. و اینها تمامی علائم "اوتیسم" را به وجود همین ترکیب، در خون این کودکان نسبت می دهند.

 

تا اینجا که با شواهدی که داریم و بر مبنای آنها فرضیه ی "خواب آدرنوکرومی کودک" را مطرح کردیم، کاملاً می خواند و مؤید آن است. منتها اینها باز هم در لحظه ی آخر، دقیقاً موقعی که پای هیولای "اوتیسم" در لبه ی دره ی سقوط و نابودی هست، و با یک اشاره ی انگشت نابود می شود (فقط کافیست اعتراف کنند که آدرنوکروم در بدن هر کودکی قابل تولید هست، کما اینکه تمام شواهد گواه درستی این عبارت است)، ناگهان ادعای بی اساسی مطرح می کنند که خودشان هم اذعان دارند هیچ مدرکی برای اثبات آن ندارند، می گویند "اینکه چرا در بدن کودکان اوتیستیک آدرنالین تبدیل به آدرنوکروم می شود، بر می گردد به یک نقص ژنتیکی که در بدن این کودکان است". یعنی اولاً ادعا می کنند فرایند تولید آدرنوکروم، نه در بدن همه ی کودکان، بلکه فقط در بدن بعضی کودکان (که به آنها برچسب اوتیستیک می زنند) انجام می شود؛ در ثانی، علت تولید این ترکیب در بدن این کودکان، نقص ژنتیکی هست. که هر دو ادعا بر اساس شواهدی که ما می بینیم، غلط هست. منتها اینها هیچ مدرکی ارائه نمی کنند برای این ادعایشان. و همانطور که ذکر شد، ما هم علی رغم شواهد میدانی و مسلماتی که می بینیم در کودکانمان، هرگز قادر نخواهیم بود این ادعای اینها را رد کنیم، چون انحصار علم ژنتیک، در دست آنها است.

 

{1} همانطور که در پاورقی شماره 5 ذکر شد، محافل تحقیقاتی و علمی راجع به آدرنوکروم مخفی کاری زیادی می کنند من جمله "قابلیت تولید آدرنوکروم در بدن همه ی کودکان، نه فقط کودکان معیوب!" و "انکار خواص معجزه آسای آدرنوکروم در جلوگیری از پیر شدن سلولها و جوان نگه داشتن بافتها، علی الخصوص بافتهای مغزی و عصبی" و علاوه بر مخفی کاری، اطلاعات نادرستی هم می دهند مثلا ادعای کشف فرمول آدرنو کروم و تولید مصنوعی آن در آزمایشگاه. که بنا بر تمام شواهد و قرائن، صد در صد کذب است.

فصل هشتم: کلام آخر

 

عزیزان! در دین مترقی اسلام و مخصوصاً در تعالیم شیعه، هفت سال ابتدایی زندگی انسان (یعنی دوران کودکی) را فرصت و زمان پادشاهی کردن و سروری کردن کودک گفته اند. چرا؟ شاید به این دلیل که کودکی که تازه متولد شده عاری از هر نقص و گناهی است. پس هرچه می خواهد برآمده از فطرت پاک و خدایی اش است و هوس های شیطانی و ظلمانی در خواسته هایش راهی ندارد. مثلاً اگر کودک گریه کرد و گرسنه بود، این اعلام نیاز به غذا، نمی تواند مثل خیلی از درخواست های ما بزرگترها آلوده به شهوات و نفسانیات یا ناشی از نیاز کاذب برخاسته از جهل و غرور یا متأثر شدن از تبلیغات باشد. او واقعا نیاز به غذا دارد. پس درست ترین کار این است که سعی شود، هر آنچه که می خواهد را برایش فراهم کنیم. و ملول نشویم. مثلاً ما خیلی وقتها بی تابی و گریه نوزاد را بی دلیل می دانیم، می گوییم گرسنه نیست، جایش تمیز است، خوابش را رفته... اما بیخود گریه می کند! نخیر! بدانیم حتما علتی دارد، او مثل ما نیست که بیخود یا به علّت های نفسانی و بی ارزش، ناراحتی کند. تمام کارهای کودک را مثل وحی منزل، از سر حکمت و درست بدانیم و سعی کنیم این ما باشیم که خودمان را با خواسته ها و نیازهای کودک تطابق می دهیم، نه اینکه برعکس، بخاطر توصیه های بی اساس پزشک ها و مشاور ها و روان شناس ها و متخصصان... کودک را وادار کنیم مطابق نرمها و استانداردهای تعریف شده توسط آنها رفتار کند. همیشه در نظر داشته باشیم که این هفت سال ابتدایی زندگی انسان فرصتی است که داده شده تا کودک فارغ از هر مسئولیتی و فقط با استفاده از فطرت الهی خودش جهان را بشناسد و هویت خودش را پیدا کند.

 

اما امروزه از ما خواسته می شود از بدو تولد (اگر نگوییم از قبل تر و دوران جنینی) کودکانمان را مانند حیوانات دست آموز و مطابق استانداردهایی که آنها تبلیغ می کنند (در رسانه ها و مراکز علمی و موسسات تحقیقاتی و اسناد بالادستی تحمیلی به ملت ها مثل سند 2030...)تربیت کنیم و به جای اینکه اجازه دهیم کودکمان در این هفت سال هویت خودش را پیدا کند، ما برایش هویتی مطابق استانداردهای مدرنیته تعریف می کنیم، هویتی که در بهترین چشم انداز، از کودک ما، یک انسان مطیع و رام و ترسو و بی اراده در مقابل خدایگان مدرنیته می سازد، یک پیچ یا یک مهره برای کارخانه ی گلوبالیست ها!

عزیزان! فرزندان ما از نخستین لحظه ی حیات، هر کدام بالقوّه یک پادشاه هستند، حاکم بر یک اقلیم بهشتی پهناور، و این غایت متعالی از بدو تولد در هر انسانی سرشته شده. اما این ما والدین هستیم که به توصیه ی مشاوران و پزشک ها و درمانگرها و رسانه ها و ... استعدادهای آنها را سرکوب می کنیم تا بجایش، از او یک برده ی فرمانبردار برای طواغیت زمانه ی مان بسازیم.

 

بزرگواران، اگر خوب فکر کنیم، متوجه می شویم که اتفاقاً کودکانی که بیشتر در مقابل همچین سرکوبگری تربیتی مقاومت می کنند، همان ها بیش از سایر کودکان، مصرّ به حفظ آن ودیعه ی الهی در وجودشان هستند و با این نگاه، آنها بخاطر طغیان در برابر این جاهلیت مدرن، باید تحسین شوند، نه اینطور بی رحمانه تنبیه و شکنجه!

 

بله، فرزندان شما نه تنها ناقص و معیوب نیستند، بلکه سالم تر از کودکان دیگر هستند و اتفاقاً به همین جهت است که مورد خشم "خدایگان مدرنیته" قرار گرفته اند و برای همین است که با برچسب "اوتیستیک" آنها را یک هیولای وحشتناک می نمایانند که باید تا می شود از هر طریقی با کاردرمانی و گفتاردرمانی و تجویز انواع داروهای اعصاب، جسم و روحشان را در بند کشید تا موفق شوند آنها را هم رام مدرنیته کنند و در صورتیکه کودکی خیلی مقاومت کرد، با تشدید بدرفتاری و شکنجه کردنش در درمانگاه و کلینیک و بیمارستان و خوراندن انواع سموم به نام داروی اعصاب، آنها را تدریجاً از بین برد، یا اقلاً به فردی بیمار و ناتوان تبدیل کرد.

 

این است تکرار چند باره ی همان ماجرای سر بریدن کودکان، بخاطر جلوگیری از تعبیر خواب فرعون و نمرود و صهیونیزم بین الملل (این خدایگان جبّار امروز)، چراکه آنها به درستی فهمیده اند که درهم شکننده ی تاج و تخت و حکومت شیطانی شان، قطعاً از بین آن کودکانی هست که مصرّانه بر عهد الهی و فطرت پاک خویش هستند و در مقابل فشار جامعه تسلیم نمی شوند و حاضر نیستند مطابق نرم ها و استاندارد های تعریف شده توسط معابد الهه ها، رفتار کنند. طغیان می کنند و متهم می شوند به "اوتیسم" و به مجوز همین برچسب، محکوم می شوند به شکنجه و خوردن سموم (به نام داروهای اعصاب) و نابود شدن، یا زمین گیر شدن.

 

و باز، این است داستان پرغصه ی حکومت جاهلیت مدرن بر ما مردم، در این عصر آخر الزمان. این است حکایت ما مردمی که مثل زمان باستان، کودکان خود را با دست خود و به اختیار خود، به معابد بتها می سپاریم تا قربانی شوند و خونشان روی سنگهای مقدس ریخته شود تا از خشم آن بتها و الهه ها در امان بمانیم. بله! روح حاکم بر ماجرا همین است، منتها ظواهر و اسمها تغییر کرده و رنگ و بوی مدرنیته گرفته. معابد مدرن همان بیمارستان ها و کلینیک ها و درمانگاه ها و مراکز تحقیقاتی هستند. سنگهای مقدس که روی آنها کودکان ما تا حد مرگ شکنجه می شوند و بعضاً حتی جان می دهند، همان تخت های بیمارستان ها و صندلی های اتاقهای کاردرمانی و گفتار درمانی و مشاوره و ... هستند. و پزشک ها و محقق های محافل آکادمیک، همان کاهنان مدرن هستند که در معبد خدایگان مدرنیته، کارگزاری می کنند و از جهل ما استفاده می کنند تا ما را به سمت معابد خود بکشانند و جیب هایشان را پر کنند و بر ما سوار شوند.

 

عزیزان،

هرکدام از شما که فرزندش متهم به "اوتیستیم" شده، باید خدا را شاکر باشد که کودکش مصرّانه بر عهد الهی و فطری خویش است و با این مقاومت خود می خواهد خانواده و جامعه اش را آگاه کند که: "این منم! فرزند انسان! پادشاه بهشت! مرا تباه نکنید! مرا به زور تبدیل نکنید به یک پیچ یا مهره در کارخانه ی مدرنیزم! مرا رها کنید تا ببالم و بشوم افتخار شما در دنیا و شفیع شما در آخرت".

فصل نهم: به جای منابع!

 

  1. متاسفانه همانطور که ذکر شد، محافل علمی و آکادمیک دنیا، علی رغم شیوع بالای افسانه ی "اوتیسم" در جوامع، و علی رغم هزینه های سرسام آور که برایش تعریف شده، و علی رغم بار روانی و فشار روحی غیرقابل وصف که به این کودکان و خانواده هایشان می آید، حاضر نمی شوند نظریه ی به این سادگی را در یک جامعه ی آماری مناسب بررسی کنند و نتایجش را در اختیار مردم قرار دهند؛ که البته با نگاهی به گردش مالی عظیم این به واقع بنگاههای سلامت و دارو و نظر به اینکه تمام این موسسات به اصطلاح تحقیقاتی از منابع ذی نفع در این تجارت ظالمانه، تأمین مالی می شوند، این مسأله جای تعجب ندارد. و در این مقاله هرچه گفته شد، صرفاً بر مبنای دیده ها و شنیده ها و تجارب عینی خانواده هایی هست که درگیر "خواب آدِرنوکرومی" کودکشان هستند. و این خود شما هستید که باید جور محافل علمی و تحقیقاتی را بکشید و با استفاده از چراغ تعقل و نور فطرت و همچنین بررسی دقیق شواهد و قرائن میدانی، خود و فرزند و خانواده تان را از این باتلاق جهل و خرافه ی مدرن، نجات دهید.

 

  1. نظریه ی "خواب آدِرنوکرومی" هم بر اساس مشاهدات و گفته ها و شنیده هایی که در افکار عمومی مطرح هست بیان شده. اما اینکه در خون کودکانی که گفته می شود "اوتیستیک" هستند میزان این هورمون بالا هست، قرائن آکادمیک قابل توجهی وجود دارد. من جمله:

Dr. Christian Bogner talking about autism with Enevia Health

که در این گفتگو، ایشون صراحتاً میگه بر اساس مطالعات آزمایشگاهی مشخص شده که در بدن کودکان مبتلا به اوتیسم، آدرنالین طی فرایندی تبدیل به آدرنوکروم میشه و همین آدرنوکروم، هست که مسئول رفتارهای غیرعادی این کودکان می شود.

 

اما در نهایت ناباوری، ایشون ادعای بی اساسی را مطرح کرده و می گوید، علت تبدیل هورمون آدرنالین، به آدرنوکروم، در بدن کودکات اوتیستیک، احتمالاً نقص ژنتیکی این کودکان هست! و همانطو که گفته شد، ایشون این ادعای بی اساس را مطرح کرده که به افسانه ی مخوف "اوتیسم"، خدشه ای وارد نشود و علت رفتارهای غیرعادی این کودکان را به نقص مادرزادی و نه شرایط نامناسب محیطی نسبت بدهد. وگرنه همانطور که ذکر شد، تمام شواهد و قرائن ناقض این ادعا است و هزاران خانواده تجربه کرده اند که کودکان به اصطلاح اوتیستیک آنها، فقط و فقط با بهبود شرایط محیط، رفتارهایشان عادی می شود. حالا من به شما بزرگواران پیشنهاد می کنم این گفتگو را در اینترنت (البته به زبان انگلیسی هست) مطالعه کنید، تا خودتان متوجه شوید که در ماجرای "اوتیسم" هم مانند خیلی از مسائل ظاهرا علمی{1}، ما را براحتی چشم بندی کرده اند.


{1} مثل قضیه ی پاندمی کرونا، سفر انسان به ماه، وجود موجودات موهومی به نام دایناسورها در دوره های باستان...

پایان مقاله

استارتر من صد درصد با شما موافقم ،پسر من از هر نظر عالی بود تا اینکه برادرش تو یک سالگی به دنیا اومد ،وقتش و جلوی تلویزیون میگذروند یا تو تنهایی خودش دائم میرفت یک گوشه ،زیر فرش زیر پتو ،یک سالگی که گذاشت شروع شد به نشان دادن علائم اوتیسم و مهمترینش حرف نزدن و حرکات کلیشه ای جیغ زدن های وحشتناک حتی دعواش میکردم میخندید بعضی وقتها من میترسیدم از رفتارهاش ارتباط چشمی صفر واکنش به اسم صفر ،با روش خانم والا موسوی پیش رفتم تلویزیون و کلا صفر کردم رو به بهبودی رفت ولی بازم خوب نشد تا تمام توجهم و گذاشتم براش تمام تایمم تمام حسم پیشرفتش فوق العاده سریع شد و اینم بگم بچه من به خاطر کرونا و تولد برادرش هیچ رفت و امد و بیرون و طبیعت نداشت و مشکلات من و پدرش و دعواها همه اینها بچه من و داشت تبدیل به یک اوتیسمی میکرد😔

استارتر من صد درصد با شما موافقم ،پسر من از هر نظر عالی بود تا اینکه برادرش تو یک سالگی به دنیا اومد ...

سلام

شرایطمون (در واقع شرایط بچه هامون) خیلی شبیه هم هست و الان هم متاسفانه خیلی تغییری نکرده، و پسر من کماکان صحبت نمی کنه، و از جمع بیزار هست و ... اما پرخاشگری و بیش فعالی نداره شکر خدا (فکر کنم چون اذیتش نمیکنیم که به زور از لاکش بیاد بیرون). تماس چشمی هم عالی داره، چون با ما مشکلی نداره، بازی هم میکنه، اما من فکر میکنم تا شرایط ناخوشایند محیطی رفع نشه، ایشون ترجیح میده قاطی جامعه نشه، چون حتما خیلی رنج میکشه.


ان شاء الله همه کودکانمون با تغییر نگرش ما به زندگی و حکمت های خداوند و تغییر رویه ی ما والدین، از این چاه تنهایی بیرون بیان

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792