فصل هفتم: پیرامون طبابت مدرن
همینجا یک پرانتز باز می کنیم و این سوال را مطرح می کنیم که:
به همین سادگی؟ یعنی میلیونها کودکی که برچسب "اوتیستیک" می خورند و زندگی خود و خانواده ی شان برای همیشه زیر سایه ی این هیولای مخوف خواهد بود، هیچ نقصی ندارند و فقط شرایط ناگوار محیطی باعث این رفتارهای غیرعادی شده و با رفع آن شرایط، مشکلاتشان حل می شود؟ اینهمه سرگردانی در مطب ها و آزمایشگاهها و مراکز رفتاردرمانی و ... اینهمه هزینه ای که به اینها تحمیل می شود، اینهمه غصه و دلواپسی خانواده ها، اینهمه زجر و شکنجه ی این کودکان، همه بی مورد است؟!
پس چرا تا حالا کسی راجع به این منشاء احتمالی اختلالی که بهش "اوتیسم" گفته میشه، تحقیق نکرده؟ با اینکه قرائن زیادی موید این نظریه است. و تحقیق راجع به آن که ظاهراً سخت نیست! خیلی آسان تر از تحقیقاتی است که تا الان راجع به اوتیسم شده، مثل بررسی منشاء ژنتیکی اوتیسم که خیلی هزینه بر و دشوار است. اما برای اثبات یا رد این مدعا، فقط کافیست دو جامعه ی آماری را با هم مقایسه کرد. کافیست کمی بیشتر در شرایط زندگی این کودکان دقیق شد. چرا صدایی از هیچ یک از این موسسات تحقیقاتی در نیامده؟
برای پاسخ، کمی توضیح لازم است راجع به نظام درمان و سلامت حاکم بر دنیا:
پزشکی و طبابت به سبک امروزی، غالباً کاری که می کند، سرکوب کور "علائم" بیماری هاست که خود این علائم، معلول هستند و علتی دارند. اما پزشک ها معمولا به ریشه و علت بروز این علائم کاری ندارند، فقط علائم را سرکوب می کنند یا موقتاً تسکین می دهند. مثل همین برخوردی که با اوتیسم می شود و فقط سعی می کنند به زور داروهای اعصاب و درمانگری رفتاری، علائم را سرکوب کنند و اصلاً کاری ندارند که چرا کودک این رفتارهای غیرعادی را بروز می دهد، شرایط زندگی اش چه بوده و ...
همین است که می بینیم پزشک ها زیاد به تشخیص علّت بیماری کاری ندارند. کارهای تشخیصی هم که انجام می دهند (مثلاً آزمایش یا نمونه برداری یا...) بیشتر به هدف کشف همان معلول ها هستند (مثلاً آزمایش می دهند برای سنجش میزان قند خون، که خود قند بالای خون، یک علامت بیشتر نیست و قطعاً علتی دارد) و بعد که این علائم را تشخیص دادند، شروع به حذف آنها با روشهای سرکوبگرانه می کنند. مثلاً اگر بعد از آزمایش خون متوجه میزان بالای یکی از هورمون تیروئید در خون شوند، با تجویز یک قرص، به زور این هورمون را در خون پایین می آورند، حتی اگر شده بیمار تمام عمرش را مجبور شود این قرص را مصرف کند؛ اما هرگز کاری ندارند که اصلاً چرا غده ی تیروئید این فرد، فرمان می دهد که این هورمون، زیاد ترشح شود. قطعاً علتی داشته و بدن این فرد، حکیمانه ترین و بی ضررترین و کم خطرترین راه را انتخاب کرده برای مقابله با آن علت اصلی؛ ای چه بسا سبک زندگی اشتباه این بیمار، باعث شده طبع او از تعادل خارج شود و برای جلوگیری از بیماری های صعب (فرضاً سرطان) غده ی تیروئید این فرد دستور داده میزان این هورمون در خون موقتاً بالا برود تا خون بتواند بدین طریق جلوگیری کند از بیماری های خیلی صعب (فرضاً سرطان). و به محض اینکه مشکل و علت اصلی رفع شد و بدن به حالت تعادل نسبی طبایع رسید، ترشح زیاد این هورمون هم خودبخود متوقف می شود.
اما پزشک، کار خودش را راحت می کند و بدون بررسی و تلاش برای یافتن علت اصلی، با تجویز داروی شیمیایی به زور سطح هورمون را در خون پایین می آورد. بعد می بینیم همین بیمار مدتی بعد با علائم سرطان به پزشک مراجعه می کند! و جالب اینجاست که باز هم عبرت نمی گیرند و همچنان به سرکوب کردن معلول ها (علائم بیماری) به جای یافتن و حذف علت ها ادامه می دهند. و بجای اینکه علت سرطان را کشف کنند و با آن مقابله کنند، سلول های سرطانی را با شیمی درمانی یا پرتو درمانی یا جراحی، از بین می برند. در صورتیکه اگر به علت اصلی پی ببرند و آن را حذف کنند، بدن بیمار، خودبخود سلول های سرطانی را شناسایی و معدوم و دفع می کند و نیازی به این اعمال تهاجمی نیست.
و معمولاً برای توجیه این معالجات و تجویزهای اشتباه و فرار از عواقب تلخ آن، به یک چیز پناه می برند:
نقص ژنتیکی!