بیایید معجزه هایی ک از قانون جذب یا کارما دیدید تعریف کنید

من خودم با همین قانون جذب تونستم خونه جذب کنم رابطه با اطرافیانم و خیلی چیزهای دیگه .. خیلییی تو زندگی من خداروشکر اثر داشت واقعا هرکسی درست ازش استفاده کنه معجزه میبینه💚

رابطه ازدواج یا دوستی؟ 

راستش من معجزه انچنانی ندیدم چون دنبالش نرفتم اصلا ولی چند مورد پیش اومده برام یبار صبح زود دلم اش خواست و خودم تنها خونه بودم ی جایی توی شهرمون اش میفروشن رفتم‌‌ بگیرم دیدم تموم کرده  خیلی ناراحت شدم گفتم خدایا چرا تموم کرده بود فلان رسیدم خونه رفتم زیر پتو یهو زنگ‌ در خونمو‌ زدن رفتم باز کردم دیدم همسایمون اش اورده واسم اولین بار بود که غذا میاورد واسمون اصلا از اینکارا نمیکرد گفت اش درس کردم یادت افتادم گفتم بیارم بدم بهت  چند مورد دیگم هس اگه حس تایپ کردن داشتم میگم بهت

خب عزیزم منم تو رابطه هام مشکل داشتم بجز این چیزهای دیگه هم دلم میخاست جذب کنم اولش رفتم چندتا کتاب خریدم خوندم خوب بود ولی دقیق نمیدونستم چیکار کنم گیج بودم بعد رفتم یک دوره اموزش قانون جذب ثبتنام کردم انجام دادم حدود یک ماه هر کاری که استاد میگفت انجام دادم اصلا نمیتونم به خود خدا قسم توصیف کنم چقدررررر ارامش گرفتم ارتباطم با اطرافیانم خاسته های مالیم .. واقعا معجزه رو به چشم دیدم خداروشکر  

خواهش میکنم عزیزم 💚

میشه جذب خونه رو بگی 

ما هی نزدیک میشیم هی دور

عزیزم باید مداوم تمریناشو انجام بدی اگه وسط راه ولش کنی اثر نمیکنه شاید بخاطر همینه نشده واستون هنوز 

میشه توضیح بدید چه جوری 

ببین عزیزم کلا قانون جذب یک علم هست که با استفاده از اون میشه خاسته هارو جذب کرد با ارتعاش و فرکانس کار میکنه خب وقتی میری دوره اموزششو شرکت میکنی همون استاده بهت کامل تمرینارو میگه مثل نقشه راه طبق همون عمل میکنی و مداوم انجام میدی بعد کم کم خاسته هات وارد زندگیت میشن 

یبارم باز شب بود خونه تنها بودم یهو برق رفت خیلی از تاریکی میترسم رفتم نشستم دم در مادرم زنگ زد گفتم مامان برق رفته میترسم بعد دو دقیقه بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم دیذم یکی از فامیلامون زنگ زد احوالپرسی گفت عزیزم حالت خوبه فلان اینا گفتم اره خوبم اینا گفت مشکلی نیست؟!گفتم نه خداروشکر گفت اخه داشتم ظرف میشستم یهو یادت افتادم حس کردم اتفاقی افتاده برات گفتم بهت زنگ بزنم خندیذم گفتم برق رفته ترسیدم دیگه ول کن نبود باید بیای اینجا وگرن میام دنبالت حالا جالب اینه این فامیلمونم اصلا سراغ منو نمیگیره جوزی بود فک کردم مامانم بهش گفته بهم زنگ بزنه  ب مامانم زنک زدم گفتم مامان تو ب فلانی زنگ زدی بنده خدا هاج و واج گفت نه چی شده مگه ، بعد خونشون رفتم اون شب گفتم چطور بهم زنگ زدی گفت یهو ب طررز عجیبی اومدی توی فکرم نگران و مضطرب حست کردم جوریکه حس ترس کل وجودمو گرفته  گفتم نکنه اتفاقی واست افتاده