یه هفته پیش نامزدم (عقدیم) تو ماشین بهم گفت تو دوران خدمت فلان جا بودم یه موقعیتی پیش اومد سه تا دختر دست بردار نبودن میگفت کارشون بهم افتاده بودن میگفتن اگه حل کنی سه تامون از خجالتش در میآییم میگفت یکی میگفت پاهاتو میشورم و فلان
میگفت منم گفتم شمارتونو بدین به خدمتتون میرسم منم گفتم بعدا زنگ زدی گفت نه
چرا اینارو بهم میگفت خودش هم هول نیس که بشینه فخر کنه و اینا خیلی سر به زیره ولی این حرفاش از ذهنم بیرون نمیره