بچه ها من چهارماهه تقریبا خبرنگاری کار میکنم
بعد یه سرپرست داریم ک مهر باهاش هممون از هر شهرستان یه نفر انتخاب شد منم باهاشون
رفتیم تهران برا اموزش و دوره سه چهار روز
اقا این سرپرست و یه مربی و کارشناس پرورشی فک کنم بود باهامون
کارشناسه از شهر ماست و با بابام و خودم دوسته
البته همسن بابامه ولی پارتی منه
اقا اومد باهامون و رفتیم ولی دخترا همشون روش کراش بودن الا من
منم با رلم دعوام شد ک بیاد ببینه منو و نیومد و منم ناراحت و افسرده شدم
سرپرستمون فهمید طبق چیزای ک دوستام گفته بودن
از اونطرف ک برگشتیم ازم هی سوال میکرد
پیش دوستامم گفته بود فلانی ناراحته منم ناراحت کرده
گفتم حتما از دلسوزیشه
بعد گفت موقع ناهار بیا خودم باهم حرف بزنیم گفتم باش بعد گفت اگ نشد رفتی خونه تنها شدی زنگ بزن منم گفتم باش
دیگ نشد اومدم خونه زنگ زدم یکساعت و ۲۰ دیقه حرفید
دیگ هیچی کاریش نداشتم ولی بعد اون هی به بهونه خبرنگاری و وضعیت خبرام زنگ میزد ولی میرفت تو حاشیه درمورد خودم همش میپرسید دیگ گذشت زنگارو کم کردم
هستین بقیشو بزارم؟؟؟