من خودم بچگی چون خیلی لاغر و سبزع بودم همه بهم میگفتن زشت مامانمم همیشه موهامو کوتاه پسرونه میزد:) و چون ۴سال بنایی داشتیم خونمون همیشه دورم شلوغ و پر مصالح ساختمونی بود و یه حریم خصوصی نداشتم ...اعتماد به نفس هنوزم که هنوزه ندارم با اینکه الان بزرگ شدم و ۱۸۰درجه چهرم تغییر کرده به حدی که وقتی یکی بهم میگه چقدر قشنگی استرس میگیرم بغض میکنم بی دلیل گریع میکنم:)
تو مدرسع هم ب همین خاطر همیشه استرس و اضطراب داشتم که نکنه کسی منو دوست نداشته باشه بااینکه من شاگرد اول کلاس بودم و همیشه درس خون ترین بودم و همه معلما دوسم داشتن حتی منو میبردن پیش خودشون توی کارای اداری مدرسع کمکشون کنم و کلی تعریف میکردن ازم :)
همیشه از بچگی به بچه های کلاس که پوستشون سفید بود حسودیم میشد و فکر میکردم اونا خوشگلن و من سیاه و داغونم و اینو کردع بودن تو مخ من حتی فامیل حتی مامان بابام:)
الان خیلی روی خودم کار کردم ولی هنوز باورم نمیشه وقتی کسی بممیگه قشنگی!
کلی عقدع زیبایی و تمیزی دارم و هرکار میکنم حس میکنم زشتم و کثیف شاید روزی۳بار برم حموم و خودمو بشورم و لباسامو هی بشورم و هی روتین پوستی انجام بدم و خونه رو تمیز کنم دیگ دارم دیونه میشم از دست خودم💔