الان یهو یادم اومد من از بچگی هم پسرعموم عاشقم بود هم پسرداییم ینی خفنا
از اونایی ک باهم سر جنگ داشتن این میگف من میدونم بابات تورو ب پسر داداش خودش میده اون یکی میگف من میرم میکشمش نمیزارم تو زنش بشی منم نسبت ب جفتشون حس خاصی نداشتم خصوصا ک پسرعموم رو ب چشم داداشم میدیدم
این جریان تا چندین سال ادامه داشت
تا اینک خاستگاری برا من اومد ک دیگ اوکی شد و توو فامیل سرصدا کرد ک دارم ازدباج میکنم ولی این کصافطا هییییچ حرکتی نزدن ینی هیچیا 😅😂
از اینک کسی عاشقمون باشه هم شانس نداشتیم🤦🏻
آقا من میخاستم اینا سر من باهم دعوا کنن بکش بکش راه بیوفته 🥹