خانما کیا از روان نویس استفاده کردن یه سوال داشتم

niha_hope

عضویت: 1400/05/03

تعداد پست: 2912

والا من تا حالا خودکارا و روانویسام تا آخر نرفتن برام

گمشون کردم همیشه

😊آقایون درخواست دوستی ندن😇

1402/09/19

|

10:08

1 نفر لایک کرده اند ...

rozalin1399

عضویت: 1399/04/29

تعداد پست: 2812

نه عزیزم

باید یه دونه دیگه بخری

اینم مثل خودکار تموم میشه

🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼

1402/09/19

|

10:08

1 نفر لایک کرده اند ...

_آشنای_غریب_

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

نه عزیزم باید یه دونه دیگه بخری اینم مثل خودکار تموم میشه

جدا؟؟

اخه دیده بودم تو بعضی لوازم تحریری ها نوشته بودن جوهر یدک روان نویس

چه بد اینا خیلی گرونن نمیشه هر دفعه خرید 😅💔

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/19

|

10:10

0 نفر لایک کرده اند ...

rozalin1399

عضویت: 1399/04/29

تعداد پست: 2812

جدا؟؟ اخه دیده بودم تو بعضی لوازم تحریری ها نوشته بودن جوهر یدک روان نویس چه بد اینا خیلی گر ...

عه چه جالب

خب پس اگه دیدی حتما لوازم التحریری ها دارن

🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼

1402/09/19

|

10:13

1 نفر لایک کرده اند ...

_آشنای_غریب_

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5247

عه چه جالب خب پس اگه دیدی حتما لوازم التحریری ها دارن

نمیدونم گفتم شاید مدل به مدل فرق داشته باشه این مدلی که من دارم جوهرش عوض نشه

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1402/09/19

|

10:14

1 نفر لایک کرده اند ...