سلام داستان رو میگم شما قضاوت کنید، یه خواستگار داشتم دکترای مهندسی ،یه ده دوازده روز صحبت کردیم اولا خیلی رویایی صحبت میکرد،که حجاب عادی رو دوست داره ودرک میکنه و....بعد که یه کم جدی شد یه روز به شوخی گفتم آشپزی شما خوبه بیشتر باشما،خیلی ناراحت شد و....کلی بحث کردیم بعدش گفت میخواستم امتحانت کنم ،خلاصه هروقت زنگ میزد بهم میگفت کسی پیشته؟بعد که گفتم شک داری گفت نه من محتاطم به خاطر وضعیت کاریم،بعد قرار بود با خانواده ش صحبت کنه گفت مامانم میگه حجابش رو بهتر کنه خلاصه دیگه جوابشو ندادم کلی پیام داد که بی احترامی کردی بهم جواب پیامها مو نمیدی،مامانم برام چند مورد خوب پیدا کردهو.....خیلی اعصابم خورد شده،برآمدم دعا کنید