2777
2789

سلام ازاینکه برای سفر روحتون، جسم منو انتخاب کردید سپاس گذارم امیدوارم مکان فعلی، گردش و مشکافیات شمارو به کامتون تلخ نکنه و بازم مشتقاق باشید که به این سرزمین سفر کنید؛

 همونطور که براتون ناشناسه نیاز دارم شرح بدم 

از این نقطه شروع میکنیم 

من در وجود مادرم رشد میکنم و از بند بند جون اون برای تقویت خودم استفاده میکنم 

جنسیت من مونثه 

از حسم میگم براتون، راستشو بخوایین چیز خوبی بهم القا نمیشه 

اونا از جنسیت من ناراضین و من اینو میفهمم 

اونا پسر میخوان چون به این معتقدن منِ دختر ضعیف و شکننده هستم پس کاش اصلا به دنیا نمیومدم (:

براشون مهم نی قلبم میزنه یا نه 

زندم یا نه اونا پسر میخواستن🙂 

و در یه صورت میتونستن منو قبول کنن؛ 

اینکه شکر گذار باشن تا یه پسر ناسالم ندارن در عوض منو دارن 

هرچی باشه منِ دخترِ سالم اندازه یه پسر ناسالم برابری میکنم 🙂

یا بتونم بعدا براشون کلفتی کنم 

یا همدم و غمخوار اونا باشم 

یا دکتر مهندس بشم 

حسای مامان بابامو با تمام وجودم درک میکنم 

عصبانیت 

ناامیدی 

بغض

غم

بی حسی 

ترحم 

دلداری 

تظاهر 

من به دنیا اومدم 

خوش اومدم (:

بازم همون حس قوی که چیزای بدیو گواه میداد 

راستشو بخوایین از حسام متنفر بودم 

من تشنه محبت اونا و اونا مشغول آنالیز کردن کالبد من تا مطمئن شن زشتم یا خوشگل 

چشم درشتم یا ریز 

سفیدم یا سیاه  (:

درسته که دختر شده بودم ولی در یه صورت میتونستم مورد پسندشون باشم 

اره باید خوشگل میبودم تا خان اولو رد میکردم و به عنوان یه انسان ارزش و هویت پیدا میکردم (: 

نوبت به تعویض لباسام شد 

مامانم و زنای اطراف سرخ و سفید میشدن و بر سر اینکه کالبد کوچیک منو پدرم ببینه یا نه بحث میکردن 

من تکه ای از وجود اون پدر بودم ولی اونا برای جسم نحیف من شرط بندی میکردن و ایه و دلیل میوردن 

و اونجا بود که برای اولین بار با چهره و افکار مریضای جنسی روبه رو شدم؛

من رشد کردم و الان نوبت اینه که برای اینکه زیبا و لطیف به نظر بیام باید تکه ای از جسممو سوراخ میکردن تا چندتا وسیله فلزی به من اویزون کنن 

من ترسیده بودم 

بغض داشتم

با تمام وجودم گریه میکردم

و این وسط منی مهم نبود

تنها چیزی که اهمیت داشت، ارضای حس خودخواهی اونا بود (: 

یا شایدم تقلید کورکورانه ؛

من خردسال شدم و حالا قلب و احساس و مغز و کالبدم متعلق به اونا بود 

پدرومادرم خودشونو موظف میدونستن تا منو سالم و تروتمیز و آکبند قاب بگیرن تا زمان موعود...

روی لوح مغزم حک کردن:

دختر زنینه صاف بشین دلت هوس کتک کرده؟

با بابات حموم نرو زشته تو دختری

رفتن و چابکی تو کوچه ؟ زر نزن بشین سرجات 

بازی با پسرا ؟ این سیلی که میزنم نوش جونت تا یاد بگیری از این غلطا نکنی 

من بزرگ تر شدم (:

و حالا ضمیر ناخود اگاه من یکم خط خطی شده و من اموزه های کودکیمو به عنوان یه دختر درک که نه ولی غیر ارادی انجام میدم

اطراف من همچی بوی تفکیک میداد 

پاکیزگی انسانا

رنگ لباس 

طرز نشستن 

نحوه خندیدن 

مدل بازیا 

جنس عروسکام 

مدل اسباب بازیام 

پوششم 

و حتی طرز فکرم 

هدفام 

همچی به دو دسته دختر/پسر تقسیم شده بود 

من ب دنبال بازی و اونا دغدغه کهنه پیچ کردن موها و کالبد من 

روسری 

بلوز بلند تا زیر باسن 

شلوار بلند 

یا گاها دامن و مانتو 

اینا تکه پارچه هایی بودن که از مدرسه تا بیرون و خونه با من خو گرفته بودن 

به جایی رسیده بود که برای داشتنشون جایزه گذاشته بودن 

و هرکی که غیر اینا انتخاب میکرد انگ هزار رنگ به اون چسبیده یا با وعده جهنم خدا و اویزون شدن از مو و تکه تکه شدن جسم اون تهدید میشد (:

بزرگ تر شدم و وسیله های بازی من جاشو با جارو 

ظرف 

نظافت عوض کرد 

من با محدودیت خو گرفته بودم 

با نرو 

نشین 

بشین 

نکن 

بکن 

بخور 

نخورا خو گرفته بودم 

عصبانی و پرخاشگری منو میل به شوهر کردن و سرخوشی و شادی منو هرزگی تعبییر میکردن 

حالا من بوی زنانگی گرفته بودم 

باید تا وقتی که مثل میوه رسیده شدم، با مردی همخوابگی کنم 

وگرنه از بقیه جا میمونم و مثل صندوق میوه میمونم رو دست بابامامانم میفهمی؟

حالا که اسم یه مرد اومد تو شناسنامم خونوادم تازه فهمیدن یه بچه دارن 

من تازه ارزش پیدا کرده بودم 

من بعد از اینکه توسط یه مرد انتخاب شدم، هویتم شناخته شد 

و الان اگه بخوام هویتم همچنان پا برجا بمونه باید باردار بشم 

قدرت تصمیم گیری و اختیار من کیلو چنده؟

رسالت من زاییدن و تولید مثل و مرگه 

معجزه زندگی من ازدواج و مصیبت من طلاقه...




شاید ادامه داشته باشد....

🚶🏾‍♀ 𝙫𝙚𝙜𝙖𝙣و حامی حقوق حیوانات و محیط زیست🤝🏿💚🌱🐑 دختر فرشته نیست، قدیسه نیست، مایه ننگ نیست، ناموس نیست، زیبایی هم به کسی بدهکار نیست، وظیفه راضی نگه داشتن کسیو هم به دوش نمیکشه،  اون یه انسانه با همه صفتای خوب و بدی که داره، اگه غیر اینو قبول داری پس مشکل داری با خودت حلش کن  -محمدرضا برخورداری- 🦕🚶如果有一天我成为这个世界的画家,我会毫不悲伤地杀死这个世界
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز