من تا صبحونه نخورم هیچکار نمیکنم.
صبح یچیز میخاست.
آنقدر بدنمو لمس کرد یجوری شدم.صبحانه رو بیخیال شدم.
آماده شدم برای....
گفت بیام
گفتم اره.
یهو گفت برو گمشو هر وقت خودت میخای میگی بیا.
گفتممگه تو نمیخاستی؟
وقتی نمیخواستی غلط کردی بدنمو دست کردی.
حتما میخاستی ک بدتمو لمس کردی و سفت شدی.
کلی فهش داد رقت بیرون.
گفتم بهانه خوب بلدی جور کنی برا بیرون رفتنت و....