بچمون سرماخورده دیشب تا صبح تب داشت
داشتم با پدرشوهرم میبردمش دکتر شوهرم گفت نبر منم با عصبانیت بهش گفتم دیشب تا صبح تب داشته اگه باز تب کنه من بیدار نمیشم
من بهترین مادرشوهر و پدرشوهر رو داشتم اما از وقتی بچه دار شدم چون سر بچه ها خیلی بکن نکن میکنن و استرس دارن اعصابمو خورد میکنن همش
و منم صمیمیتم خیلی کم شده باهاشون
ادمای خوبین من ادم بدی هستم اخلاقم بد شده نمیتونم خودمو کنترل کنم
کلا خیلییی عصبی شدم
الان خیلی پشیمونم ک جلوی خاله شوهرم عصبانیتمو نشون دادم
برگشتم از دکتر شوهرم بغلم کرد بهم گفت بیا آشتی
بهش گفتم خیلی عصبی شدم دست خودم نیست
خیلی بی سیاستم
خیلی خرم
خیلی احمقم
خیلی بی روحیم
😭😭😭😭😭😭