2777
2789
عنوان

احساس میکنم جون میدم

733 بازدید | 64 پست

حالم خیلی بده خیانت شوهر اصلا نمیتونم هضم کنم الانم تو حالتی هستم که فک میکنم دارم جون میدم

خدایا خودت کمکم کن تا زندگیمو به نحو احسنت ادامه بدم خدایا کمکم کن تا مادر بهتری باشم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خیانت دردش خیلی سنگینه انگار تموم وجودت درد میگیره وای نمیخوام یادم بیاد 

خیلی چند روزه ولی اصلا نمیتونم هضم کنم

خدایا خودت کمکم کن تا زندگیمو به نحو احسنت ادامه بدم خدایا کمکم کن تا مادر بهتری باشم
خدا بهت صبربده عزیزم انشاالله همه چی درست بشه

آمین از خدا تنها چیزی که میخوام صبره میگم خدایا دردش رو دادی صبرش رو هم بده تا بتونم وایه زندگیم واسه بچم مجادله کنم

خدایا خودت کمکم کن تا زندگیمو به نحو احسنت ادامه بدم خدایا کمکم کن تا مادر بهتری باشم
زوده حالا راه دور و درازی در پیش داری...

اصلا هیچی خوشحالم نمیکنه نمیتونم نفس بکشم

خدایا خودت کمکم کن تا زندگیمو به نحو احسنت ادامه بدم خدایا کمکم کن تا مادر بهتری باشم
آمین از خدا تنها چیزی که میخوام صبره میگم خدایا دردش رو دادی صبرش رو هم بده تا بتونم وایه زندگیم واس ...

وای خدا اصن فکرشو میکنم تن وبدنم میلرزه خدایی نکرده زبونم لال اگ سرمن بیاد من میمیرم چون راه برگشت ندارم نای موندنم ندارم شاید بچمو بدم مادربزرگش خودم خودکشی کنم

وای خدا اصن فکرشو میکنم تن وبدنم میلرزه خدایی نکرده زبونم لال اگ سرمن بیاد من میمیرم چون راه برگشت ن ...

خیلی به این چیزا فکر کردم مرگ وجدایی  و آخرین تصمیمم مجادله مردن بخاطر زندگیم بود

خدایا خودت کمکم کن تا زندگیمو به نحو احسنت ادامه بدم خدایا کمکم کن تا مادر بهتری باشم
خیلی به این چیزا فکر کردم مرگ وجدایی  و آخرین تصمیمم مجادله مردن بخاطر زندگیم بود

مجادله کردن

خدایا خودت کمکم کن تا زندگیمو به نحو احسنت ادامه بدم خدایا کمکم کن تا مادر بهتری باشم
اصلا هیچی خوشحالم نمیکنه نمیتونم نفس بکشم

عزبزم منم همه این روزا را داشتم ،ده سال طول کشید تا برای خودم هضمش کردم،ده سال 

 ،البته بازم یادش که میفتم ناراحت میشم ولی نه به اون شدت ،یادمه اون روزا از شدت غصه دلم میخواست بمیرم .فک میکردم فقط منم که شوهرم بهم خیانت کرده 

ولی حالا بهتر شدم ،سعی کن خوشحالی و خوشبختیت وابسته به شوهرت و رفتاراش نباشه 

فک کن یه وسیله است مثل وسیله های خونه ،ازش استفاده کن ولی وابسته اش نباش

.من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود،قلب هیچ کس با دیدنم نلرزد،کسی برای چشم هایم نمیردو شعری در وصف پیچ و خم گیسوانم سروده نشود...من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس با خندیدنم ته دلش ضعف نرود،هیچ کس از نبودنم غصه اش نگیرد وجای خالیم توی ذوق نزند...من یک آدم معمولی هستم،حتی از معمولی هم معمولی تر،ولی دوست داشتن را بلدم،اینکه با تمام وجودم یک نفر را دوست داشته باشم بلدم،اینکه برای بودنش و ماندنش از جان و دل مایه بگذارم هم بلدم....

من یه دوره پیش روانپزشک هم رفتم و دارو خوردم 

کپسول فلوکسیتین از همه بهتر بود که با دوز ۱۰ شروع شد و عوارض جانبی کمی داشت ،یک ماه بعدش نتیجه داد و خیلی بهم کمک کرد بهتر بشن 

خواستم بگم دوست عزیزم اگه میبینی حالت خیلی بده حتما امتحانش کن 

.من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود،قلب هیچ کس با دیدنم نلرزد،کسی برای چشم هایم نمیردو شعری در وصف پیچ و خم گیسوانم سروده نشود...من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس با خندیدنم ته دلش ضعف نرود،هیچ کس از نبودنم غصه اش نگیرد وجای خالیم توی ذوق نزند...من یک آدم معمولی هستم،حتی از معمولی هم معمولی تر،ولی دوست داشتن را بلدم،اینکه با تمام وجودم یک نفر را دوست داشته باشم بلدم،اینکه برای بودنش و ماندنش از جان و دل مایه بگذارم هم بلدم....
خیلی به این چیزا فکر کردم مرگ وجدایی  و آخرین تصمیمم مجادله مردن بخاطر زندگیم بود

درکت می کنم ، منم مث تو نمیدونستم چکار کنم همش تاپیک میزدم ، تا یکی یچیزی بهم بگه شاید مرهم بشه ، الان یک سال بیشتره  من فهمیدم هنوزم ما همن ، خیلی تنهام بعضی وقتا میشم بی خیال بعضی وقتا کم میارم افسرده و گوشه گیر ، دلم میخواد سر به تنش نباشه از اینکه سر و مر هست طوریش نمیشه خشمگین میشم ، یه حسم ازش تنفر داره یه حسم منتظرش میمونه یه حسم نمیتونه ببینش کلا ریختم بهم ، نمیدونم به این اوضاع و حالات چی میگن ، مشکل از خودمه بیشتر اعتماد بنفسم خراب شده ،از وقتی دیدم مدام باهاش در تماس بوده مث بچه ها شدم انتظاراتم رفته   بالا  چیزی که قبلا بهش فکر نمیکردم الان شده مایه ی اعصاب خوردیم میگم چرا به من زنگ نمیزنه ، مگه اون زن چی داره که به محضی میرفته بیرون بهش زنگ میزده ، دلم تنهایی  میخواد ، که به هیییچ کس فکر نکنم ، کاش بمیره  که اون زنه هم تنها بشه💔💔💔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز