خیلی از وقتا بحث ؛بحث غرور و خود خواهی خودشیفتگی نیست بحث (بحث نرسیدن )
من حتی ۱ درصد هم امیدی به وصالش ندارم
نا امید تر از این حرفام که بخوام حرفی بزنم
بار ها سکوت کردم که نشکنمش خودم شکستم ولی وانمود کردم که حالی نشدم
بارها در برابر محبتی که بهم داشت سکوت کردم که وابستش نکنم که نابودش نکنم (فکر کرد این سکوت در برابر محبتش یعنی خود خواهی یعنی غرور ،هیچ وقت نفهمید که ترسیدم ،ترسیدم از وابستگیش )
من سرنوشت خودمو پذیرفتم
خیلی از وقتا چاره ای جز سکوت ندارم
دلم پر از خون پر از حرف ...