سلام دوستان خواهش میکنم اگر اینو میخونید راهنمایی کنید یا تجربیات تون رو بفرمایید
من نسبت فامیلی خیلی نزدیکی با این اقا پسز داشتم حتی همیشه به علاقه ای ته دلم بود و وحتی همه فامیل هم حدسشون ازدواج ما بود
اما هیچ وقت علاقه خاصی ازشون ندیدم بیشتر یه حس خواهرانه بود
ایشون یه بار یه دختر خانومی رو. دیدن تو فامیل که از قضا خیلی خوشچهره و دلنشین هستن بعد تو همون زمان من متوجه شدم که فالوشون کردن درصورتی که من خودم پیج اون دختر رو ندارم
منم دیگه فقط خواستم براش آرزوی خوشبختی کنم چون حس کزدم بین ما چیزی ایجاد نمیشه
تا این که خودش یه روز اومد و پیشنهاد داد به من و حتی مامانامون هم خبر دارن
بهم گفتن صادقانه بگم حسم بهت خواهرانه بوده اما میخوام این حس عوض بشه چون حس میکنم ما میتونیم کنار هم خوشبخت بشیم بعد از گذشت مدت ها ایشون واقعا عاشق من شد جوری که واقعا محبت واقعی داره
پسر پاکیه
صادقه ،اهل زندگی و زن زندگیه
برای خوشحال کردنم همه کار میکنه
واقعا دوسم داره قصدش جدیه به مامانش مطرح کرده
وقتی از گذشته پرسیدم ازش راجب اون دختری که فالوش کرده گفت وقتی دیدم ازش خوشم اومد اما بعدش که دیدمش اصلا خوشم نیومد و این برای یه پسر و حتی دختر مجرد عادیه
و بعد راجب یه رابطه ۶ ماهه و سطحی که حتی جدی هم نبوده صحبت کرد سر بسته
من مدام ناراحتم و همش میگم من بیخ گوشت بودم کنارت بودم اما منو نخواستی
اون میگه که هر دختر و پسری ممکن قبل ازدواج این صحبت هارو داشته باشن
میگه من ملاکام عوض شد و فهمیدم که چقدر اشتباه بوده معیارام
هیچکس برای من بهتر از تو نیست
اما من همه اون فکرا دست از سرم بر نمیداره
اصلا حرف من این نیست که چرا تو گذشته اتفاقی افتاده بالاخره هر کس گذشته ای داره اما این که انقدر بهم نزدیک بودیم و نادیده گرفت از این ناراحتم
در ضمن ایشون یه پسر خوش اخلاق و با ظرفیت و صبوره که از نظر شغلی و تحصیلی هم متوسط و خودش همه تلاشش رو میکنه رو پای خودش باشه
از نظر ظاهری هم خوش چهره و خوبه (متوسط و عادی )
اما حقیقت این که من شزایط بهتری رو میتونم داشته باشم تو ازدواج و حتی خواهرام اینو بهم میگن با وجود این که این اقا پسر رو دوست دارن و میدونن خوش اخلاق و خوبه (بیشتر شزایط مالی رو میگن)
اما دوسش دارم و از همه مهم تر اون خیلی با محبت و اهل زندگی و زن دوسته و خیلی بهم محبت واقعی داره (نه الکی)
حالا فقط این که اون زمان من رو نادیده گرفته اذیتم میکنه انگار یه ناراحتی عمیقی دارم
رابطمون رو زهر مار هر دومون میکنم و اون میگه من الان فقط چشام تورو میبینه تو زن زندگی و ایده ال منی اونا گذشته… من ممکن بوده از خیلی ها خوشم بیاد اما الان منو ببین که فقط و فقط تورو میبینم و برام ارزش داری
دیگه با این رفتار من ،داریم دیونه میشیم
اخه من نزدیکش بودم منو نادیده گرف گاهی فکر میکنم منم میتونستم نادیده بگیرم و به همون موارد بهتر فکر کنم جوری که اون این کارو کرد
شاید غیر منطقی باشه حرفام
بخدا خسته شدم