وسط اردیبهشت 98 بود که فهمیدم زیر ابی میره بلاکش کردم فرداش امتحان زمین شناسی داشتم هیچی نخوندم شام هم نخوردم ساعت 9 خوابیدم ساعت 2 یک هو بیدار شدم گوشه ی پنجره رو باز کردم و تا صبح گریه کردم برای اون نه برای حماقت خودم و همون شب همه چیزو تموم کردم دیگه نرفتم جاهایی که میدونستم اونجاست پیام هاشو جواب ندادم و تمااام سال بعدش دندون قبول شدم وسیاهی های زندگیم ب روشنی تبدیل شد از نو خودمو ساختم زخم ب زخم
هفته ی اینده هم عروسیش دعوتم و میرم
...اگروسواس فکری دارید اولین تاپیکم رو بخونید زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست /هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود /صحنه پیوسته ب جاست/ خرم آن نغمه که مردم بسپارندبه یاد
امضام خونده بشه🤌وقتی از یک فروشگاه بزرگ خرید میکنید، کمک میکنید یک نفر هفتمین ویلای خود را بسازد و دهمین ماشینش را بخرد؛ اما وقتی از بقالی محل یا یک مغازه ساده خرید کنید آن فرد میتواند برای فرزندش آن وسیلهای که نیاز دارد را بخرد ... حداقل چند قلم از خرید هاتون را مخصوص بقالی و مغازه های کوچک بذارید و همه مایحتاج خود را از فروشگاه های بزرگ نخرید و به اندازه خود کمی جلوی این سیستم سرمایه دار پرور تبعیض آمیز را بگیرید. و من یتوکل علی الله فهو حسبه✨
چون دوسم نداره تلاشی برای منو زندگیمون نمیکنه خیلی سمتش رفتم خیلی کار های دیگ کردم اما هیج تاثیری نداره زندگیمون عادیه کنار هم غذا میخوریم میخابیم جلو خانواده هامون خوبیم اما تو خونه یک کلمه حرف هم نمیزنیم
☠زندگی هیچ وقت آسون تر نمیشه ، تو قوی تر شوـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ️ در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳بی بی چکم مثبت شد خدایا شکرت❤🤞🏻