از شوهرم طلاق گرفتم.
میدونستم آنقدری اشغال هست که همه جور داستانی رو برای اذیت کردن من به پا کنه.
الآنم یه سری داستان پیش اومده.
الان داره میگه که نمیخواد بذاره من با بچه ها حرف بزنم یا ببینمش ون.
دختران خیلی بهم وابسته هستن.
منم همینطور به اونا.
اگر نتونم کنارشون باشم دیگه زندگی برام بی معنیه.
بیاید باهام حرف بزنید