خوانوده مادرم..پدرم..خواهرم..برادرم...خیلی دلسوز و مهربان هستند..ولییی...
همسرم تصمیم گرفته کبریم شهرخودمون...و من ازچ نزدیک شدن به خوانواده م میترسم...بخاطر حرفاشون..قضاوتاشون..رقتاراشون... همینجوری هم هربار با مادرم یا خواهرم حرف تماسی میگیرم بعدش وحشتناک دلگیرمیشم...و پشیمون میشم...
دلم خیلی گرفته..