من هیچ وقت تو مهمونیا پیراهن یا دامن نمی پوشم. از وقتی یادم میاد شلوار پوشیدم.
امشب یه مهمونی دعوت بودیم مامانم اصرار اصرار که تو الان دیگه بچه نیستی، باید مثل خانوما لباس بپوشی، الان همه تو رو زیر نظر دارن...
منم خر شدم پوشیدم. یه شومیز با دامن مشکی تا زیر زانو. زیرشم دیگه جوراب شلواری نپوشیدم. رفتیم مهمونی رو مبل نشسته بودم داشتم با یکی صحبت می کردم متوجه شدم یه پسر هیز ۱۶ ۱۷ ساله داره زل زل بهم نگاه می کنه. توجه نکردم. دیدم نه ول کن نیست! نگاش کردم دیدم دو تا چشم داشته دو تا م قرض کرده داره از روبرو پاهای منو نگاه میکنه. منم چون عادت نداشتم راحت نشسته بودم...
دیگه نمی تونم بیشتر توضیح بدم. فقط از اون موقع دارم دق میکنم. با مامانم که دیگه حرف نزدم. الان از شدت فشار عصبی خوابم نمی بره! فردام باید برم دانشگاه.
یه چیزی بگید اروم شم 😭😭😭