سلام ما جمعه ها میریم جاده همه اونایی موتور سنگین دارن میان شوهرمم موتور سنگین داره بعد پدرشوهر مادرشوهرم خیلی رابطه بینشون خرابه ولی باهم زندگی میکنن جدا نشدن امروز برا اولین بار من با شوهرم رفتم قبلا نمیبرد منو کنار زنعموشو و مادربزرگش و زن دوست باباش و اینا بعد یهو پدرشوهرم اومد به مادرش گف یکی میاد کنارتون تنهاس هواش داشته باشین زنا جدا بودیم مردا جدا یهو دیدم دوتا دختر با ارایش خیلی خیلی غلیظ و تیپ ناجور و موها بیرون اومدن بعد هی دختره بلند میشد میرفت پیش پدرشوهرم بعد شوهرم اومد یهو خیلی صمیمی باهاش احوال پرسی کرد بعدم ک با پدرشوهرم سوار موتور سنگین شدن دور زدن اینقد اعصابم بهم ریخته و خودخوری کردم بعد به شوهرم گفتم اینا کی بودن گفت اینا زن همکار پدرم گفتم چرا دروغ میگی گفت مجردم بعدم زن همکار پدرت میاد با پدرت سوار موتور میشه (شوهرم ندیده بود ک پدرش دختره رو سوار کرده) گفت من نمیدونم بعد گفتم داغ داداشت اولین بار بود دیدیش گفت ن بار دومه هیچی نگفتم اخرشبی بهم به شوخی گفت اوسکولی گفتم اگر اوسکول نبودم زن تو نمیشدم حالا دست پیش گرفته پس نیوفته زده به لولی بازی شماها جای من بودین چیکار میکردین پدرشوهرم همش شوهرمو برمیداره میبره عرق خوری و اینور اونور تا یک شب