هرگز از گردش ایام دل آزرده مباش،
بامدادیست پی هرشب تاری ،آری
خدایا تو این روزا هوای منو خانوادمو بیشتر داشته باش...خدایا حس میکنم دلم به مو بنده ، پر از بغضم دوست دارم برم یه جا تا میتونم زار بزنم ، خدا دلم سامراتو میخواد همون آرامشو میخواد، دلم نجفو میخواد که بشینم رو به روی گنبد بابام زار بزنم ، دلم بین الحرمین و اون حس سبکیو میخواد ، دلم آرامش نزدیک ضریح کاظمین رو میخواد، دلم برا امام رضای مهربونم تنگ شده ، خدا به جون زهرای عزیزت قسمت میدم ، به حق زینب کبری مظلومت قسمت میدم بگذرون این روزای سختو از منو خانوادم ، من تموم این سختیا رو به جون خریدم که پدر مادرم کمتر آسیب ببینن اذیت بشن، خدا خودت میدونی ۵۲ ساعت نخوابیدم حتی ۱۰ دقیقه ، خودت میدونی از شدت نخوابیدن دیروز دم اذان صبح لرز کردم ، خدا خودت میدونی چقد پر از اشکم ، بازم شکرت اون لحظه ای که منتظر بودم بره اتاق عمل، اون لحظه ای که تو اتاق عمل تنها منتظر بودم بیان ببرنش ، اون لحظه ای بردنش و موندنش تو ریکاوری اونقد طول کشید که فک کردم دیگه بیدار نمیبینمش، وقتی تو بخش هی بیدار میشد و کاری از دستم بر نمیومد براش انجام بدم، صبحش وقتی پرستارای عوضیو میخواستم بالاسرش و نمیومدن کمکم و صدام میزد با گریه...همشو تو گذروندی به من ، خدا هیچکس غیر تو این لحظاتو یادش نمیمونه....خدا همه اینا شاید نشن کفاره گناهام، صد برابر بدترش هم شاید نباشه من یه گنهکار مذنب رو سیاهم که به خودم ظلم کردم، خدایا تو نجات دهنده ی مومنانی، اون چیزی که نمیتونیم تحمل کنیم رو به ما تحمیل نکن، خدای من همه ی اینا رو نذر سلامتی پدرم از من قبول کن ، خدایا من میدونم حواست هست بهم ، بابامو به موقع و ضحا رو هم به موقع به من برگردوندی، خودت حواست به هممون باشه ، خدا دوست دارم ...بغضم رو بر طرف کن...