من و شوهرم خونه مادرش بودم بعد هر دوتامون سرما خوردیم شدید .بعدصبح زود مادرشوهرم بلند شد رفت داروخونه یه دونه سروم با یه بسته قرص گرفت اورد بعد زنگ زد به یه پرستار گفت بیا سروم پسرم وصل کنین اونم نبود بعدش شوهرم گفت من سروم وصل نمیکنم فهمید ناراحت شدم ولی هیچی نگفت هردوشون فهمیدن ناراحت شدم شوهرم فهمید گفت من سروم نمیخوام
واقعا فاز مادرشوهرا رو درک نمیکنم 🤔🤔🤔🤔
بعضیاشون واقعا عقده ای هستن عقل ندارن فقط عقده دارن
میزاشتم سرمو بزنن بهش بعد خودش پاشه ببرتم دکتر اونجا سرم بزنم
خب مگه قراره چکار کنی
مادر شوهرت دکتره که خودش تجویز کرده
من بودم مسخره میکردم و اتفاقا شوهرمو تشویق میکردم بره تجویز مامانشو بزنه
خودمم میرفتم دکتر
چرا مادرشوهرا اینجورین؟!چشونه
من اصلا برام مهم نیست🙄
ای بابا چرا مادرشوهرا اینجورین!
مادرشوهر منم حلوا درست کرده بود هر سری میاورد واسم
دیشب رفتیم خونشون ی ذره ریخت تو مشما گفت لقمه کن فردا ببره سرکار بخوره ( تو ی ساختمونیم ی بحثم پیش اومد بینمون )
نمیدونم والا
من اصلا اهمیت ندادم
گفتم اون بیشعوره من که نیستم ولی ناراحت شدم
فقط به پسراشون اهمیت میدن . نمیدونم چرا اینجوری هستن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
