2777
2789

بچه ها حالم خیلی بده   سه روزه با شوهرم قهرم دلم براش یه ذره شده. 9 ماهه عقد گردیم. من 30 سالمه شوهرمم 31 سالشه. جهازمم بیشترشو خریدم. چندماه میگیم بیا بریم سره خونه خودمون. پدر مادرش نمیزارن. منم قهر کردم با شوهرم گفتم تا خونه نگرفتی دیگ نمیام ببینمت. خسته شدم انقد اواره خونه اینو اون بودم. اونم خاننواده شوهره من که با همه چی من مخالفن و تو همه چیزام دخالت میکنن. خیلی حالم بده. چیکار کنم؟

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اخه چرا نمیذارن مگه دیوونن؟سنتون هم که کم نیست مخالفتشون چه دلیل منطقی داره؟

دلیل منطقی شون اینه که وایسیم تا اردیبهشت که سالگرد ختم پدر بزرگش هست. باید یکسال صبر کنیم. در صورتی که دخترعمه اش دوماه پیش عروسی و بزن برقص گرفت اشکال نداشت. ما بخوایم بریم سره خونه خودمون اشکال داره

کوتاه نیا اصلا از الان شروع کردن بدبختت میکنن

از روز اول اینا پدر منو در اوردن انقد تو همه چی دخالت کردن. از مدل و رنگ لباس ها برای مهمونی تا خورد و خوراکم

حالا عقدتون که اونقدرم طولانی نشده  هرجا رفتی از خانواده شوهرت حسابی دورشو

اره میدونم. ولی خونه ما که میاد بابام یکسره غر میزنه چرا این میاد اینجا. منم بمر اونجا اونا اذیت میکنن. وضعیتم بده. توشرایط بدی هستم نمیخوام اواره خونه بقیه باشم

از روز اول اینا پدر منو در اوردن انقد تو همه چی دخالت کردن. از مدل و رنگ لباس ها برای مهمونی تا خورد ...

تحت هیچ شرایطی بهشون رو نده بخدا بعدا باید واسه حموم رفتنت هم ازشون اجازه بگیری فقط هرچی گفتن بی احترامی نکن ولی آخرش کارخودتو بکن

شاید مشکل اینجا باشد که هنوز ؛خودمان را پیدا نکرده ایم اما ؛سال های زیادی رابه دنبال  " دیگری "گشته ایم !...
اره میدونم. ولی خونه ما که میاد بابام یکسره غر میزنه چرا این میاد اینجا. منم بمر اونجا اونا اذیت میک ...

چرا همسرت درک نمیکنه؟اکه انقدرخانوادشو دوسداشت چراتورو بدبختت کرد؟؟بخدا یکی بزنم ازمردونگی ساقط بشه هوف

شاید مشکل اینجا باشد که هنوز ؛خودمان را پیدا نکرده ایم اما ؛سال های زیادی رابه دنبال  " دیگری "گشته ایم !...
تحت هیچ شرایطی بهشون رو نده بخدا بعدا باید واسه حموم رفتنت هم ازشون اجازه بگیری فقط هرچی گفتن بی احت ...

متاسفانه 1-2 بار انقد اذیتم کردن از کوره در رفتم یه بار با خواهرش که از منم 7 سال کوچیک تره دعوام شد. یه بارم با مامانش. انقد که دخالت دارن. شوهرمم که زبون نداره براشون

دلیل منطقی شون اینه که وایسیم تا اردیبهشت که سالگرد ختم پدر بزرگش هست. باید یکسال صبر کنیم. در صورتی ...

دیگه وقتی یه نوه دیگه مراسم گرفته صبر چه معنی داره؟

کاش میشد از کسانی که مرده اند پرسید:آیا بالاخره رنج پایان یافت؟
چرا همسرت درک نمیکنه؟اکه انقدرخانوادشو دوسداشت چراتورو بدبختت کرد؟؟بخدا یکی بزنم ازمردونگی ساقط بشه ...

همسزم منو خیلی دوسم داره . ولی یه خانواده دیکتاتور داره. که جرعت نداره رو حرف شون حرف بزنه. 

متاسفانه 1-2 بار انقد اذیتم کردن از کوره در رفتم یه بار با خواهرش که از منم 7 سال کوچیک تره دعوام شد ...

بنظرم توام ازشیوه خودشون وارد شو شاید کشیدن کنار بعدا همین همسرت چهارمتر زبون در میاره که مقصر همه تویی حالاازمن گفتن بخدا خودم همه این چیزا رو کشیدم میگم خدالعنتشون کنه

شاید مشکل اینجا باشد که هنوز ؛خودمان را پیدا نکرده ایم اما ؛سال های زیادی رابه دنبال  " دیگری "گشته ایم !...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792