چه جوری باید تایپک رو قفل کرد ؟

اسی جان برو میش روانپزشک 

بزار کسی که میتونه و علمش و داره کمکت کنه

خراب کردن همیشه راحتترین راهه

ساختن سخته.

آدم قوی کم‌نمیاره 

اسی خواهش میکنم ازت بمون و بجنگ به خاطر دختری که قراره بدنیا بیاد.به روزهایی فکر کن خوب شدی و این افسردگی تموم شده .. راه برگشتی برای خودت بزار 

بچه رو خواهشا خواهشا خواهشا رهاش نکن .اسی با اشک دارم‌مینویسم با خدا معامله کن 

به حق این شب تار خدا به حال اون طفل معصوم و خودت و شوهرت که میدونم اونم از رفتنت درمونده پیشه رحم‌کنه زندگیت درست بشه.

همین تنفری که تو به شوهرت داری رو روزی چند برابرشو بچت به تو خواهد داشت واقعا چه دنیای باحالیه

اسی تورو خدا..

تورو ب هرکی میپرستی بچه تو ول نکن..

بخدا تا بغلش کنی همه دردات تموم میشه..آرامش پیدا میکنی..

مامان منم از بچگی من و برادرمو ول کرد و رفت و بعد از دو سه سالم تصادف کرد و فوت شد..

شاید باورت نشه برادرم هممممممیشه میگ کاش فقط یبار بغلش میکردم..کاش یبار صداش میکردم مامان😔 

شب عروسیش انقد گریه کرد و میگف کاش منم مامان می‌داشتم ک بزرگ شدنمو میدید..عروسیمو میدید😔

با این ‌ک تو ناز و نعمت پیش مامانبزرگم بزرگ شدیم و از لحاظ عاطفی و مالی مشکلی نداشتیم ولی دلمون پر میکشید برا مامان داشتن😔

با این ‌ک ازدواج کردم و خداروشکر همسرم و زندگیم خوبه ولی ب شدت تو زندگیم خلا دارم..حسرت یبار بغل کردن مامان..یه بار غذا خوردن با مامان..یه بار صدا کردنش 😔

تورو قرآن بچتو ببر هرجا ک میری.. مطمئنم اون بدبخت شدن با تورو ترجی میده تا خوشبخ بودن پیش مادربزرگ یا نامادریو🙏

خیییییییلی سخته خیلی..نزار دخترت با حسرت شنیدن صدات بزرگ شه😭😭

عزیزم من یه موسسه خوب میشناسم که آموزش های همسرداری خوبی برای زوجین دارن ، و تا الان نتایج خوبی از اصلاح روابط زوجین داشته

موسسه مجازی هست

درخواست دوستیمو قبول کنید معرفی کنم

استارتر نمیدونم تو چه شرایطی هستی که این تصمیم رو گرفتی حتما توم حق داری ، دوست منم شرایط تورو داشت توبارداری همین تصمیم رو گرفت بعد که بچش دنیا اومد حتی دلش نخاست بغلش کنه گذاشت پیش همسرش رفت ولی خیلی عذاب وجدان داشت من شاهد بودم چه دردی میکشید دوراهی بدی داشت .. باورت میشه حتی به بچش شیر نداد بچش تا ۴ ماهگی شیرخشک خورد بعدتر دوستم میگفت سرکار میرفتم میخاستم ازمون ارشد بدم ولی تو وجودم همون خلا قبل بارداری هنوز بود حالم خوب نبود .. هرکاری میکرد باشگاه و ‌‌ دلی بازم حرف که میزد ته دلش همش بغص داشت اخر رفت بچه رو اورد پیش خودش .. الان بچش چهارسالشه ..بهش گفتم الان چطوره زندگیت ؟ میگفت این بچه انگار اومده بود برای درمان روحم .. میگفت انگار خودمم با بچه بزرگ شدم کم کم افسردگیم خوب شد حس مفید بودن دارم شغلم رو با حس قشنگتر ادامه میدم و ‌.. خداروشکر الان خیلی خوشحاله با بچش زندگی میکنن 💚

عزیزم.....بر خلاف همه ی کسایی که فقط تو رو متهم میکردن من بهت تا حدودی حق میدم،

چون بچه دار شدی دلیل نمیشه که تمام عمرتو صرف زندگی کنی که نتیجه ای نداره

ولی عزیزم به یه نکته توجه نکردی اون بچه فقط برا همسرت نیست و بچه تو هم هست و بهت نیاز داره و تو دربرابرش مسئولی ،شاید نخوای بخاطرش یک عمر تو یه زندگی نامعلوم بمونی و بسازی ولی حداقل میتونی به حال خودش رهاش نکنی و از نعمت مادر محرومش نکنی‌‌‌‌..

به نظرم توکه چهارسال تحمل کردی دوسال دیگه هم تحمل کن تا از اب و گل دربیاد بعد طلاقتو بگیر

بعد هم اینکه حداقل باید از طریق دادگاه پیگیر باشی و هر هفته به بچت سر بزنی و کاملا رهاش نکنی اینجوری وقتی بزرگ شد میتونه درکت کنه که اونو رها نکردی و فقط از یه زندگی نامشخص بیرون اومدی

کار دیگه ای هم که بخاطر بچت و اثبات حسن نیتت میتونی بکنی اینه که حداقل بخاطر بچت به مدت مشاوره بری و هم راجب زندگیت و مشکلاتت با همسرت و هم راجب حاملگی و شرایط حال حاضرت و هم راجب تصمیماتی که برا اینده گرفتی مشاوره بگیری و بتونی بهترین راهی را انتخاب کنی که هم خودت هم بچه کمترین صدمه را ببینه..‌.

عزیز دلم میتونم الان احتمالا تو زندگی و شرایط سختی هستی و همه چی بهم پیچیده و افکار نامعلوم و افسوس و....داره اذیتت میکنه ،ولی من مطمین هستم تو مادر قوی هستی و با توکل به خدا و کمک مشاور میتونی بهترین تصمیمو بگیری که هم جگر گوشت اذیت نشه هم خودت به اهداف و ارزوهات برسی...