بچه ها من همسرم اوایل خیلی به حرف مادر پدرش بود و سر این خیلی منو اذیت کرده .و بدترین خاطراتم مال شب عروسی و دوران بارداری که .الان چند سال گذشته خیلی رفتارش اصلاح شده و بهتر شده ولی من وقتی یاد خاطراتم میرفتم حالم بده میشه .عصبی میشم.الان هی پیشنهاد بچه دوم میده ولی من نمیتونم .از همه چیز میترسم از تکرار همه ی اون دخالتها و همهی اون اتفاقا .من خودمم خیلی بچه دوست دارم .پسرمم خیلی بهم اصرار میکنه .دلم براش میسوزه .ولی من تنم مبارزه وقتی یادم میاد باهام چه رفتاری میکردم.شما چه راه حلی دازین؟؟
ما اون موقع خیلی از نظر مالی ضعیفتر بودیم و نصف دخالتهای مادرشوهر و پدرشوهرم علتش همین بودولی الان خداروشکر عالی هستیم و من اون موقع وقت آزادم زیاد تر بود و مادرشوهرم هر روز خودشو دعوت میکرد خونمون و شروع به دخالتهای عجیب ۶ریب.ولی الان کاملا وقتم پره و نمیتونه بی دعوت بیاد .ولی اگر دوباره بچه دار شم پاشی وا میشه و همه ی اون اتفاقا احتمالا اتفاق میفته
از منی ک زندگیمو با کینه نابود کردم بشنو برو پیش یه مشاور و نذار این حس بد ، بیشتر ازین بیخ گلوت ر ...
همسرم اصلا مشاور رو قبول ندارن .مسخرش میکنه .ما تو شهر کوچکی هستیم و همه همو میشناسم .مخصوصا شاغل ها.مسترشم مشاوره بشناسانم.البته که میدونم بیشترش بهونه تراشیه
شوهر کن زاتش خیلی خوبه .من خیلی ذاتش رو قبول دارم ولی مادر پدرش بیچارمون کردن.کافیه یکم بود ببرن ما اختلافی داریم قششششششنگ میشن آتیش بیار معرکه.و البته پسرشونم خوب میشناسن .حتی اگر هیچی نگه یکم تو خودش باشه اونقدر الکی سوال میکنن و مثلا دل میسوزونن که همه چیزو بفهمم و تازه میشه شروع همه چیز
منم خاطرات بدی از شب عروشیم و لولین بارداری که ناموفق بود دارم ولی باید یه جورای بیخیال شده اگه میخوای ادامه بدی چون این وسط به زندگیت و خودت صدمه میزنی درسته فراموش نمیشن ولی نباید زیادم به یادشون بیاری منم گذشته خوبی نداشتم ولی بعد به دنیا اومدن دخترم سعی کردم فراموشششون کنم شوهرمنم الان عوض شده بازم اشتباهاتی داره ولی خوب زیاد محلش نمیدم تا بحث جم شه