راه حلی دارین؟!

پیش خانواده همسرت زندگی میکنی؟

الان بارداری حساس شدی 

منم اینطور بودم . 

ببین حالا اگه همش ازت پرسجو میکردن که آزمایش چی شد فلان چی شد 

اونطوری هم حس میکردی فضولن بازم ناراحت بودی . 

اشتباه منو نکن 

خودخوری نکن 

بعدا میبینی که چقدر بودنشون حتی یک ساعت بدردت میخوره

وقتی بچت بسلامتی ب دنیا بیاد دیگه نمیتونی بری اونجا اونام ک نمیان نمیخاد ناراحت باشی

ببین تا بوده همین بوده که خانواده شوهر چشم دید عروس رو ندارن مخصوصا اگه عروس زندگی جمع کن باشه 

وقتی بچه بیاد خودتونم سختتون میشه زیاد برید جایی و کمتر میری خونشون

به نظرم چیزی نگو هروقت شوهرت میخواد بره بگو باهم بریم ولی امشب خسته م فلانم و هی عقب بنداز

بچه هم اومد خواستن بگن اینجور کن اونجور کن هیچی جواب نده و کار خودتو بکن

منم قشنگ درکت میکنم 

به خدا منم حتی وقتی همسرم سرکار بود 

ازشون کمک نمی‌خواستم . با اتوبوس و اسنپ و تنها میرفتم سونو و آزمایش و .... 

اما اواخر بارداری خیلی الکی ناراحتی کشیدم . پیش پیش استرس در خودم ایجاد میکردم . اشتباه منو تکرار نکن 

فردا میخوای به بچه شیر بدی . 

وقتی بچه ام شش ماهش شد 

یهو تصمیم گرفتم نگاهم رو بهشون عوض کنم 

حتی اگه یه خوبی اندازه ی یک لیوان چای به خودم 

یا یک شیشه شیر درست کردن برای بچه بود 

توی ذهن خودم همش مرور کردم 

حسم بهشون خوب شد 

متعاقبش رفتارم باهاشون بهتر شد 

بعد دیدم اونا هم چقدر دارن بهتر میشن . 

به خدا من تاثیر مهربانی متقابل رو دیدم 

و الان بابت ناراحتی هایی که توی بارداری کشیدم پشیمونم 

ببین حتما یچیزی داری و از خودشون سرتری  که حسادت میکنن وگرنه بی دلیل نیست

ولشون کن اونا عقده ای هستن شما ک مثل اونا نیستی

فقط هردفه جوابشونو بده که فکر نکنن متوجه نمیشی

پس با همسرت صحبت کن بچه همش سختی و بیخابی کلی کارای خونه اگه بخای حرص اونارم بخوری چیزی ازت نمیمونه

وقتی بچه بیاد همش بهم میریزه همش باید به بچه برسی دم به دقیقه شیر میخواد پیپی میکنه خوابش میا اروغ داره ، مردا از بچه داری چیزی نمیفهمن که اینجوری میگه