شوهرم بدجور مامانی و ابجیشم شدیدا دوس داره جوریکه همیشه اولویت اونا بودن حرف حرف اونا بوده ما خیلی اختلافات داشتیم اگ یک درصد اشتباه از من باشه بقیش بااونه حتی مامانش یادش داده بود طلاق بده اونو بچتم بگیر ازش خواهرشوهر مامانش سره یه دعوای خیلی بچگانه اومدن خونمو منو زدن کلی دعوا فلان و دادگاه الان بخاطر بچم نمیتونم هیچی بگم ب شوهرم تا میام بگم بالا چشم مامانو ابجیت ابروعه سگ میشه اصلا آرامش ندارم بچمم همینطور دست بزن داره عصبانی میشه میزنه البته که منم کم نمیارم فحاشی میکنه ک منم میکنم بچه ننه هس چش چرونه نمیدونم چیکار کنم شما بگید