من چند تا اتفاق طوفانی و خیلی تلخ توی زندگیم داشتم که چند وقته متوجه شدم افسردگی حاصل از اونها هنوز همراهمه،با اینکه خیلی سال گذشته.
پر از هوش و استعداد بودم و نابود شدم.. همه چیز رو رها کردم و فقط به «زمان حال» چسبیدم تا بتونم دووم بیارم..
سالها برای هیچ خواسته ی خودم اصرار نکردم.. چون دیگه نمیخواستم هیچ فشار روحی ای رو تحمل کنم.. اما در عوض برای اطرافیان صد بودم..
این چند وقته اوضاع فرق کرده، دوباره به آرزوهای دور و درازم فکر می کنم که میشد بهش برسم اما نرسیدم..
انگار سرخورده شدم..
تاپیک قبلیم در مورد یک نفر در گذشته ام نوشتم، گمونم اگر موقعیت بهتری داشتم اینقدر روبرویی باهاش اذیتم نمی کرد..
کاش اصلا منو نشناسه و یادش نباشه، کاش هیچ کس از گذشته، منو یادش نیاد.