بابام ۲ سال درگیر یه بیماری سخت بود که خداروشکر باوجودیکه دکتر جوابش کرد اما خوب شد...
الان احساس میکنم باز بیماریش عود کرده...
زندگی خیلی براش سخت میگذره.
نمیخوام و نمیتونم از جزییاتی که بهش گذشته الان بگم...
ولی الانشم انقد توی زندگی تحت فشاره که گاهی احساس میکنم اینکه دعا کنم خوب بشه خودخواهی منه😭😭😭😭😭
شاید آرامش واقعیش توی خوب شدن نباشه😭😭😭😭
اصلا نمیتونم دعا کنم خوب بشه.
فقط میگم خدایا یه کاری کن که حالش بهترین حال باشه😭😭😭😭😭
پدر منم زن گرفته با وجود مامانم
میفهمم چی میگید من و خاله م و خواهرام موقع مریضی مامانم همین حسو داشتیم
همون چیزی که نتونستم برای بابای خودم بخوام چون بی خبر رفت برا بابای تو میخوام
امیدوارم هرچی دل خودش میخواد براش اتفاق بیفته
فدای مهربونیت قشنگم...
یعنی بابات بی خبر ترکتون کرد؟
منم ۱۰ سال پیش مامانم بهم گفت یا منو انتخاب کن یا باباتو...
و ۱۰ سال مامانمو ندیدم. همینطور ندیدم خواهرای کوچولوم چطور بزرگ شدن...
و الآنم که مریضی بابام آثار همون اتفاقاته
💔
مامانت رفت؟!🥺
دقیقا همینه دقیقا...
اونموقعی که مریض بود من روزا تو ماشین زار میزدم زجه میزدم میگفتم خدایا چرا داری اینکارو با من میکنی من هیچکسو ندارم تو این دنیا چرا داری بابامو میگیری ازم🥺
ولی الان میگم نکنه این کار من خودخواهی بوده و خودخواهی باشه 🥺
نکنه اگر جور دیگه ای باشه حالش خیلی بهتر باشه. به آرامش برسه🥺🥺🥺
میدونی من الان به این درک رسیده م که واقعا ماها با رفتن به آرامش میرسیم و این دنیا اونقدری که ما جدیش گرفتیم جدی نیست واقن
