مادرشوهرم به من گفت من میدونم پسرم دورو برش خلوت باشه .... من الان از دیشب مریضم و اصلا نمیتونستم از سر جام بلند شم روکش تختو نکشیده بودم چون شستم و روش چیزی ریخته بود ۱۰۰ بار گفت برم بکشم
بعدم کنار اتاق شلوغه چون چند ساک و پلاستیکه لباس و کفشه چون کمد ندارم و داره درست میشه کمدام ....
الان این حرفش رو اعصابمه چون اومد تو اتاق برای اینکه شوهرمم مریض بود و نمیتونست از رو تخت بلند بشه