عمم از یه شهر دیگه اومده خونه مامان بزرگم منم نمیدونستم اومده پاشدم برای ناهار رفتمپیش مامانبزرگم خودش مامان بزرگم دعوت کرده بعدم من سه چهار روز در هفته میرم پیشش ظهر تا شب تنها نباشه نترسه خونه رو تمیز میکنیم غذا میپزیم منم میرم تو یه اتاق درس میخونم مامان بزرگم راضیه کلا خرج مامان بزرگم تا دکترش با بابامه حالا عمم اومده من دیده با خنده میگه مگه خونه نداری همش اینجایی پاشو برو خونتون
مامان بزرگم گفت این دختر منه چرا اینجوری میگه بعدشم اصرار کرد بمون من گفتم نه مامانم تنهاست اومدم دلم خیلی شکست به بابام بگم؟
ن بابا حالا ی چیزی گفته
توهم باخنده بگو صاحب خونه واسه هر دومون صاحب خونست عمه جان
بفهمه ک خونه اونم نیست
مگه بچه ای به بابات بگی
باید همونجا جوابش رو میدادی
بگو
چه آدم عجیبی 😐
اره بگو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
