نمیدونم چی کار کنم. پدرم یه بار چمدونش رو بست اومد خونه من و دوباره با اصرار مادرم برگشت. میترسن بهش چیزی بگه خونه رو ترک کنه. میگم بسیار باهوشه . حرفاش عاقلانه است ولی خیل به پدر و مادرم گیر میده از اون ور منت سرشون میزاره که من براتون همه کار میکنم. دیگه کسی دوست نداره بره خونه مامان و بابا.
کسی میتونه من رو به یه عالمی وصل کنه یا حداقل ازش بپرسه ما چه کار کنیم؟
خیلی امام زمان رو صدا زدم چند بار رفتم مشهد التماس ولی هیچ اتفاقی نیفته. نه میره سرکار نه زن میگیره . یکسره خونه است و عین زنا خونه تمیز میکنه و آشپزی میکنه و یکسره روح و روان مادر و پدرم رو بهم میریزه. خیلی داداشم ماه بود. خیلی دوستش دارم نمیدونم چی کار کنم. گفتم شاید کسی اینجا بدونه
به امام زمان همش میگم شما مگه امام حاضر نیستین بابام سنش زیاده گناه داره مادرم خیلی سختی کشیده خیلی داغ دیده به دادمون برس ولی انگار خیلی گناه کاریم دعامون بالا نمیره . خیلی چله گرفتم خیلی ذکر خوندم. خیلی از خدا خواستم . الان خودم شرایطم خیلی بده ناخواسته باردار شدم ولی اصلا نگران خودم نیستم همش فکر پدر ومادر و داداشمم
عزیزم بهت درخواست دوستی میدم خواهشاً قبول کن اگر راهی برای این موضوع پیدا کردی حتما حتماااا به منم بگو
توضیحاتت کاملا انگار داری شرح حال برادر منو میگی با این تفاوت که وضع برادر جوون من بدتر از برادر شماست اتفاقات بدی افتاد و الآنم مشت مشت داروهایی که روانپزشک داده رو میخوره تا بتونه شبا بخوابه و روزا همه مارو به فحش نکشه😞
کاش معجزه بشه. برای همه و برای ما هم خدا زودتر فرج حاصل کنه.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
