من تو تاپیکای قبلم توضیح دادم،از شوهرم کلاهبرداری شده،اینم بمن نگفته،حالا خودش بدهکاره و داره نزول میده..
قرار شد ماشینشو بفروشه،تا قرضاشو بده.قسطامون عقب افتاده،کلی از این و اون دستی گرفته،ماه پیش دیدم حلقهش دستش نیست،گفت نمیدونم چی شده،اما من حدس میزنم فروخته تا نزولشو بده،دیروزم اومدم کلی گشتم،یه سکه داشتم،گفتم اونم بفروشم،قرضا رو بدیم،دیدم نیست،بهش زنگ زدم،سرکار بود،پرسیدم،گفت آره من برداشتم😔
بعد دیگه بهم زنگ نزد،آخر شبی خودم زنگ زدم که چرا پیدات نیست،گفت روم نمیشد باهات حرف بزنم،منم گفتم خب نیاز داشتی برداشتی،فقط ازین ب بعد چیزی ازم پنهان نکن.
صبح اومد خونه،همسایهمون زنگ زد بهش،پرسیدم چیکارت داشت،گفت هیچی،گفتم بهم بگو،طلبکار شد که ادای مادرارو درنیار برام،اومدم تو اتاق باهاش حرف بزنم،گفتم من دیگه پنهانکاری و دروغو تحمل نمیکنم .عصبانی شد،بالشو پرت کرد طرفم،گفت برو بیرون ازینجا،صد دفعه گفتم دیوارای اینجا نازکن،صدا میره.اومدی تهدیدم میکنی..
منم دیگه رفتم اون اتاق..چیزی هم برا ناهار نپختم،خودشم سمتم نیومد،قبلا همش خودش میومد..
به طلاق فکر میکنم😔
خودمو سرزنش میکنم که چرا نفهمیدم اینهمه زیر گوشم داره کارای پنهانی میکنه و منه گاو نفهمیدم😭
دوست دارم برم خونه بابام،ولی اینجا نیستن،منم تازه دیروز از سفر اومدم😔
خیلی غصه دارم،بهش بی اعتمادم