هفته پیش مهمونی زنونه بودیم مادرشوهرم و خواهر شوهرام هم بودن
دو سه تا از فامیلاشون گیر داده بودن عروسی چ مظلومه .چ کمروئه
بعد یکی از اونور اوند گفت آره مشخصه اعتماد ب نفس نداره
یکی بهم گفت پس تو چجوری فروشندگی میکنی؟
بچها حالم خرابه من باردارم آخه چجوری میتونم ی بچه با اعتماد ب نفس تربیت کنم جالب اینه ک شوهرمم همینه
رفتم باشگاه هم هر روز ش برام زهر مار بود
دوس دارم بهم توجه شه
رفتم آرایشگری یاد گرفتم اونجا هم اصن روم نمیشه راجب کارم توضیح بدم
اینک اونجا اونا بهم گیر داده بودند بخاطر این بود ک من وقتی حرف میزنم یکسره با صورتم ور میرم و تن صدام کم میشه
نمیدونم چجوریه حتی وقتی بلند صحبت میکنم یا حتی پر حرفم بازم متوجه این اعتماد ب نفس پایینه میشن
کمکم کنید