یک ساله تو فکرشم وسطا دیگه شب و روز ب فکرش بودم پسر خوبه چشمش به کسی نیست خیلی آقاعه بالای ۱۵ بار خواب دیدمش دستام تو دستاشه خییلی برام واقعی بود
تمام فکرم شده بود اون تصمیم گرفتم فراموشش کنم
داشتم کم کم فراموش میکردم که توی مهمونی دوباره دیدمش و دوباره اون حس برگشت خییلی دوسش دارم
بهش بگم خودمو خلاص کنم یا نگم؟؟ نظرتون
زخم‌هامون می‌تونن نابودمون کنن، حتی بعد از اینکه به ظاهر خوب بشن. ولی اگه ازشون جون سالم به در ببریم، می‌تونن تغییرمون بدن، می‌تونن بهمون قدرت، مقاومت و نیروی جنگیدن بدن.
به واسطه پسر عموم این حس من بهش رسیده ولی نمیدونم نظرش راجب من چیه
اگه باواسطه بگی بهتره
بنظرم نذارحسرتش بمونه دلت
اون خودش حستو فهمیده
چن سالتونه دوتاتون
یجور بهش چراغ سبز نشون بده دیگه
اگ نگی شانس بیشتری داری
و منی که پسر عمم از خداش بود به من برسه و من نخواستمش و متاهلم و هنوز مجرده
هردوچندسالتونه
عمه چیه که عاشق پسرش بشی😂
من بودم نمیگفتم بالاخره فامیله بعدا ممکنه هرکدوم جدا ازدواج کنید قشنگ نیست
باباش خیلی سگه ازون میترسم🥴😂
