اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت ایرانی اش به ترکیه ، ترکش به سرزمین سبز ها و بور ها ....که رفتن های ما هجرت نبود گریز بود ، سفر نکردیم کوچانده شدیم ، بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.از خفت به بی وطنی!
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اگه میشد فقط نیم ساعت جای من زندگی کنی میفهمیدی که میشه
اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت ایرانی اش به ترکیه ، ترکش به سرزمین سبز ها و بور ها ....که رفتن های ما هجرت نبود گریز بود ، سفر نکردیم کوچانده شدیم ، بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.از خفت به بی وطنی!
همه مامانا عاشق بچه هاشونن من مطمئنم شما زیر ۱۸_۱۹ سالته
این احساسا تو این سن طبیعیه ، بهش بال و پر نده
باید به خودم ثابت کنم میتونم.میون اینهمه آرزویی که نیمههای راه رها شد و به سیاهچالهی تاریخ رفت این آخرین آرزوم باید برآورده بشه؛ به هر قیمتی. تلاش میکنم چون به اون فریادِ شادی، از عمق وجودم احتیاج دارم. بخاطر خودم مامان، بچه ها و سیس کوچولو انجامش میدم.این شادیو از خودمون دریغ نمیکنم..... هرگز. /
یه مادر هیچوقت از بچه اش متنفر نمیشه اینو وقتی خودت مادر بشی میفهمی
بخدا انگار حسودی میکنه بهم گاهی عین بچه های دوساله رفتار میکنه انگار من مادرم اون بچه همش لج میکنه باهام میره بابامو پر میکنه بر علیهم
اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت ایرانی اش به ترکیه ، ترکش به سرزمین سبز ها و بور ها ....که رفتن های ما هجرت نبود گریز بود ، سفر نکردیم کوچانده شدیم ، بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.از خفت به بی وطنی!
من فقط برای تو دعا میکنم به مامانت بگو خودش بیاد تقاضای دعا کنه:) شوخی میکنم همه مامانا عاشق ب ...
نزدیک ۲۳ سالمه عزیزم
اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت ایرانی اش به ترکیه ، ترکش به سرزمین سبز ها و بور ها ....که رفتن های ما هجرت نبود گریز بود ، سفر نکردیم کوچانده شدیم ، بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.از خفت به بی وطنی!
خب اوکی. ولی بازم مطمئن باش هیچ مادری نمیتونه بچشو دوست نداشته باشه
باید به خودم ثابت کنم میتونم.میون اینهمه آرزویی که نیمههای راه رها شد و به سیاهچالهی تاریخ رفت این آخرین آرزوم باید برآورده بشه؛ به هر قیمتی. تلاش میکنم چون به اون فریادِ شادی، از عمق وجودم احتیاج دارم. بخاطر خودم مامان، بچه ها و سیس کوچولو انجامش میدم.این شادیو از خودمون دریغ نمیکنم..... هرگز. /
این احساساتو هممون تو یه سنی تجربه کردیم هرکی مادر شده میدونه امکان نداره یه مادر از بچه اش م ...
راستش مامان من بیسواده چون تو روستا بزرگ شده هرچیم بهش گفتم برو نهضت سواد اموزی قبول نکرد باورت میشه سر همین موضوع که من باسوادم اون بیسواد بهم حسودی میکنه و عقده داره اگه حرفاشو بشنوی میفهمی حتی یکم اگه کار خونه انجام بده زورش میگیره
اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت ایرانی اش به ترکیه ، ترکش به سرزمین سبز ها و بور ها ....که رفتن های ما هجرت نبود گریز بود ، سفر نکردیم کوچانده شدیم ، بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم.از خفت به بی وطنی!