شوهرم دیشب اصابمو بهم ریخت مواد کشیده بود داشت میمرد...
ب مادرش زنگ زدم گفتم حالا هی زنگ میزنه منم نمیدونم چی بگم پشت دره همش
شوهرم دیشب گریه میکرد ک ب باباش نگم... ولی من تحملمتموم شد...زنگ زدم مادرش گفتم الان اومده پشت در ...حوصله ندارم مغزم هنگیده دروباز نکردم