موضوع اینه که دختر عموی من رفته بانامزد من از پیش خودش گفته ک اره شوهرت قبلا منو میخواسته و این حرفا حسابی ناراحتش کرده درصورتی ک اصل قضیه اینکه قبلا قدیما میگفتن من و این دختر عموم باید باهم ازدواج کنیم اینا همون رسم های قدیمی ک خانواده دارن و خودتون بهتر میدونین و درواقع اصلا هیچ حسی به اون نداشتم تو هیچ زمانی به این خانم و مطمئنا قصدش خراب کردن زندگی منو داشتن ک این حرفارو زدن حالا هرچی توضیح میدم به نامزدم هیچ فایده ای نداره از همین جا میگم خدا لعنتش کنه فقط میخوان زندگیم رو بهم بزنن
حالا نمیدونم چیکار کنم فقط دوس دارم دخترره رو خفش کنم خدا ازش نگذره