لطفا کامل بخونید بخدا خیلی حالم بده
خواب دیدم ک با دختر خالم داشتیم راه میرفتیم بعد دختر خالم نشست سر جایی یه گدا بعد دختر گداهع اومد دست یه دختر بچه رو هم گرفته بود بعدش تهمت زد ک شما ازم پول بردید و بعد دختر خالم مسخرش کرد و رفتیم
یکم جلوتر ک رفتیم پر از گربههه بود دور تا دورمون گربه بود
من صدا گربه در میوردم و بهشون میگفتم برن و با ترس اویزون دختر خالم بودم
در واقع با صدا گربه باشون صحبت میکردم و میرفتن
ولی یکیشون خیلیییی سیریش بود خیلی با عصبانیت نگاه میکرد هر آن ممکن بود بپره رو صورتم هر چقدر بهش گفتم بره نرفت بعد با عصبانیت و اروم اروم رفت پشت یخچال های فروشگاه
بعد همینکه وارد فروشگاه شدم یهو یکی بغلم کرد ک ندیدمش بغلش خیلی گرم و نرم بود بعد یهو سنگین شد و کل وزنشو انداخت روم داشتم خفه میشدم و کلی ناله میکردم کسی نمیومد بیدارم کنه نفسم دیگه بالا نمیومد کاملا روم دراز کشیده بود و بدنش سفت سفت بود دستاشم دور گردنم حلقه کرد بود
بعدش با جیغ و داد بیدار شدم شوهرم داشت سکته میکرد