قرار شد تنها برم بانک مامانم منتظرم بود دخترخاله کوچکمو بردمو باخودم ۴ سالشه تو ماشین گفت اجی تو ادامس دوس داری گفتم اره زیاد . اخر سر نزدیک مقصد پسره باهام حرف میزد همش میگفت ابجی . موقع پیاده شدن ی ادامس ب دخترخاله م داد😂 همش نگای من میکرد اخر سر چشم تو چشم شدیم من تو ماشین نشستم نگاش نکردم چون روم نمیشد . اخر سر دیذم خیلی شبیه اونی ک چندساله دوسش دارم بود چشم و ابروش خودش بود . افتاد یادم الان خیلی بیقرارش شدم دام براش تنگه کاش بود . چقدر خودمو گول بزنم چقدر بیخیالی بزنم من هنوزم دوسش دارم😭