ما باهم تو یه ساختمونیم یعنی با خانواده همسرم
من دوسداشتم با خواهرشوهرم صمیمی بشم و رابطه خوبی داشته باشیم و همیشه ام همین بود اما اون خیلی باهام لج میکرد همش بی دلیل بهم حرف میزد اخم میکرد بداخلاق میشد دیگه خسته شدم یبار بی دلیل خیلی بد رفتاری کرد منم جوابشو دادم و دعوای بدی کردیم مادرشوهرم بع ظاهر طرف منو گرفت خواهرشوهرم همش گفت میرم خونشون توهین میکنه بهم خدا میدونه که هیچوقت بهش بی احترامی نکردم همیشه باب میلش غذا پختم براش بردم دعوتش کردم اما اون اون چیزایی که اینهمه مدت تو دلش بود رو گفت و کلی داد و بیداد کرد منم فقط سکوت کردم . حالا یه هفتس مادرشوهرم حتی بهم زنگ نمیزنه منم نزدم و نرفتم خونشون شما بودید چیکار میکردید همیشه ظهرا میرفتم شبا میرفتم اما ی هفتس نرفتم گفتم دیگه فقط با شوهرم برم