همه بم میگن اشتبا کردم رفتم ولی خب دست خودم نبود منم مجبور بودم تو اون رابطه حالم خوب نبود...
پسری که باهاش بودم اهل روستا بود...قیافش قشنگ بود
تو اون مدتی که باهاش بودم هروقت راجب خونواده و اینا بحث میشد فقط میگفت به خونوادت احترام بذار بخاطر من حرفی بهشون نزنی مخصوصا مادرم
خواهر کوچیکم ک خیلی بم وابسته بود و اون میدونست همیشه میگفت حالش خوبه...بهش اهمیت بده اون دوست داره وقتشو باهات بگذرونه
هروقت هر لحظه هرجا بهش پیام میدادم همون لحظه جواب میداد گاهی فک میکردم این ادم چجوری با اون همه مشغله(کارگر بود)وقت میکرد به من جواب بده همیشه ام خوش رو بود
شبا حتی ساعت ۳ و ۴ مثلا پیش میومد یدفه بهش پیام میدادم دلم گرفته خوابم نمیبره...فورا میزنگید بعد تا وقتی که نمیخندوندم قطع نمیکرد🥲
ی وقتا ی اداهایی در می اورد ک کلا خودشو تخریب میکرد😂
میگفتم چرا خب اینکارارو میکنی میگفت واسه ی لحظه خندیدنت خل میشم نمیدونم دست خودم نیست
وقتی ک خواسم برم زنگید بهم کلی گریه کرد پشت تلفن...قلبم درد گرفت اخه تاحالا گریه یه مردو نشنیده بودم..ولی خب نموندم روز بعدش اومد گفت هروقت کاری داشتی فقط تکست بده. مواظب خودت باش
بچه ها باورتون نمیشه بعد ی سال حتی خیلی شدید نیاز داشتم با یکی حرف بزنم ی مشکل بزرگی پیش اومده بود
گفتم الان ک پیام بدم نمیشناسه یا اصلا ج نمیده
مثل قبل زود جواب نداد ولی جواب داد مثل همیشه خوش رو
میخواستم ی کار احمقانه بکنم (خودکشی نه) بخاطر اون مشکلم
کلی تلاش کرد منصرفم کنه...
بنظر شمام اشتبا کردم با فقط توهم خودمه؟🥲🥀
گرچه دیگ فایده ای نداره گفتن اینا