قراره همکارام بیان خونم به مناسبت ازدواجم یه ساله ازدواج کردم نتونستم بیان پیشم بعد با شوهرم در مورد تدارکات صحبت کردم میخوام دسر و فینگر فود درست کنم روز قبلش شوهرم پیشنهاد کرد که یکیش رو مادرشوهرم درست کنه منم گفتم اشکال ندارد دستشو درد نکنه
دیشب خونه مادر شوهرم سر سفره برداشت گفت ( خواهرشوهرم و دامادشون هم سر سفره بودن )گفت عروست فردا مهمان داره و مثل اینکه مهمانی های همکارانش باکلاسه اینم میخواد جلوشون کم نیاره میخواست بگه بیزحمت فلان چیز رو درست کن من دیگه اجازه ندادم حرف بزنه و اعصابم خورد شد
بعد که اومدیم خونه از قیافم فهمیدناراحتم گفت چی شده باز بهش گفتم چرا منو جلو بقیه کوچیک کردی سر سفره گفتی قشنگ منو جلوشون کوچیک کردی هم گفت خوب کردم تو که بلد نیستی غذا درست کنی یه کو کو سبزی بلد نیستی درست کنی
الان خیلی ناراحتم یک سال اول ازدواجمون اصلا بهم بی احترامی نمیکرد با هم اصلا دعوا نمیکردیم الان دو هفته اس همش بحثمون میشه و قهریم احساس میکنم داره عوض میشه