موقعی که میخواستم برم حساب کنم زنگ زدم بابام که بیاد دنبالم چون کار داشتم تو همون مسیر
وقتی خواستم از کافه برم بیرون دیدم داره میاد سمتم گفت یه دقیقه وقت دارین؟
همون لحظه بابام رسید بوق زد
پسره داشت میومد دنبالم جلو بابام هول شدم دوییدم سمت ماشین
وایییییی اصن اعصابم شخمی شد