زنده باد اشتباهات من...که بیپروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقهم و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بیحساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت میخواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون میکنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟
من یکی رو میشناسم شوهرش هر خلافی که بگی کرده زنه هم از صبح تا شب طفلک سر کار بود تا بدهی های شوهرش رو بده دخترشون از ۶ سالگی تو خونه تنها بود مدرسه هم تنها می رفت میومد دخترشون بقدری مودب و درس خونه آدم میگه زیر دست بهترین پدر و مادر دنیا بزرگ شده امسال هم تیزهوشان قبول شده تجربی می خونه
خداجونم یه چیزی ازت می خوام نه نگی ها ،میشه من دیر بمیرم ؟! اخه نمی خوام بچه ام هم مثل خودم بی مادر بزرگ بشه ،تو که بی مادری نکشیدی ببینی چه دردیه 😔😔