برام عجیبه چه جور این همه سال متاهل بوده بعد حتی عادی ترین وسایل هم نداره!!خانمه عروس و داماد داره تازه عروس نیست بگم وسایل زندگیش حق داره ناقص باشه ولی هر دفعه میاد یه چیزی ازم می گیره،،آشنا هم هست تو عالم شناخت قدیمی که از هم داریم بهش نه نمی تونم بگم وگرنه با همسایه های دیگه رسمی حرف می زنم،،بعد می خواست رب بپزه اومد گفت لگنِ بزرگ و کف گیر دسته بلند داری منم بهش دادم،،اون روز آوردش زیر لگنی که بهش دادم از بیرون یه گوله مو چسبیه بود خیس خیس بود.🤢🤢توشو تمیز نشسته بود گوجه ها چسبیده بودن به دیواره هاش،،کف گیرمم که کج شده بود انگار رفته زیر چرخ ماشینشون تو حیاط،،من آدم مال دوست و خسیسی نیستم ولی از آدمای بی مسئولیت بدم میاد،،که حتی تنبلیش اومده بود تمیز بشورتشون،،از شخصیتش راستش خوشم نمیاد وگرنه وسیله که ارزشی نداره.
حالا می خوام دیگه از این به بعد چیزی بهش قرض ندم،،چی بهش بگم که نیاد ازم چیزی دیگه بگیره؟؟می خوام جوری بگم که ناراحت نشه.
هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....//خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
سری بعد اومد بگو ندارم. یا بگو داشتمااااا دادم به مامانم.
اگه اومد باز چیزی ازم بگیره دیگه می گم ندارم همون،،هی می پیچونمش تا بی خیال بشه.
هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....//خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
نه بنظرم این کار رو نکن. زشته. ولش کن. فقط از این ببعد بپیچونش. چیزی بهش نده. خودشم خر نیست می ...
درست می گی زشته.😢😢می گم ندارم دیگه همین.
هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....//خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
جالبه شما بفکره ناراحتی ایشونی ولی ایشون نگفته تمیز بشورم با سلیقه استفاده کنم وسیله شو که امانت گرف ...
دقیقاً،،من می گم دلش نشکنه،،ملاحظه اش رو می کنم.
هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....//خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//