شوهرم ماموریته اومدم خونه مادرشوهرم تقریبا باهاشون راحتم و وقتی شوهرم هست همونقدری که همیشه غذا میخورم اونجاهم همینقدر میخورم. امروز عجله ای اومدم شامم سرشب خوردم. جدیدنم زود ضعف میکنم. روم نشد بگم گشنمه پدرشوهرم داشت شام میخورد گفت بیا گفتم نه مرسی. الان از شدت گشنگی رفتم طبقه بالا دوتا گردو ورداشتم بخورم . خیلی سخت بود توی تاریکی نزدیک بود از رو پله ها بیفتم. شما هم اینجورین یا من انقدر تباهم🥲😂