2777
2789

موندم حرف دلمو کجا بزنم که خالی بشم 🥺

من با دختر داییم جاری هستیم بعد شوهرای ما سر ی زمینی بحث شون شده و قهرن ...بعد جاری ایم ورداشته ب مامانم‌ زنگ زده منت تموم کارایی که برامون کردن گذاشته سرمون و ی حرفای دیگ آبرو مون برده ...مامانم میگ منم جواب حرفاشو دادم اما باور نمیکنم..بعد اون روزی میبینم میگ اره مادرشوهرت فتنه اس میخواست با جاری بودن شما بین من و داداشم بهم بزنه منم خوبش کردم بیشتر تز قبل داداشم یعنی (دایی منو) تحویل می‌گرفتم و اون سری هم جاریت اومده بود خونه داییت رفتم مخصوصا بهش سر زدم تا مادرشوهرت ببینه نمیتونه بین ما رو خراب کنه...برادرشوهرم ب جاریم گفته زنگ بزن ب عمه ات این حرفارو بزن اخه جاریمم سادست هیچی حالیش نیست با خودش نگفته عمه ام و دختر عمه ام چ ربطی ب بحث زمین و .. دارن که من بهش زنگ‌بزنم...حالا مامانم میگ بیا با دختر داییت آشتی کن تا مادرشوهرت و برادرشوهرت بفهمه نتوانسته بین ما رو بهم بزنه...با حرفای مامانم نابود شدم فهمیدم برا اینکه بین داداشش بین شون بحثی نشه اصن حق ب من نداده و منم زیر پا گذاشته ...خیلی دلم گرفته ایم بارداریم سرتاسر بحث بود نمیدونم چقدر دیگ کشش دارم 🥲

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز