من از پنج سالگی تو خونه تنها بودم
یه بار تلویزیون رو انداختم رو پاک ولی نه تلویزیون اتفاقی براش افتاد نه پام
بعد کلا من بلد بودم گاز روشن کنم روشن کردم برام آتیش جالب بود دستمال کاغذی میسوزوندم بعد تو خونه میبردنش یادمه رو ستا فرشمون هر کدوم اندازه یه کف دست سوخته بود ولی خدا رحم کرد آتیش سوزی نشد
بنده خدا ها مامان بابام از زور بی کسی میزاشتنم تو خونه تنها
مهدم میرفتم ولی مثلا خیلی روزا تعطیل بود
پرستارم تا ۴ سالگی بود
قشنگ یادمه از ۷ سالگی به راحتی سیب زمینی سرخ می کردم